اشاره : تحقيقات نشان مي دهد كه حدود 100 كتاب تركي دست خط در كتابخانه آستان قدس رضوي وجود دارد. در نوشتار حاضر ضمن بررسي ويژگي ها و نكات برجستهي نسخه هاي تركي موجود در كتابخانه آستان قدس رضوي و كتابخانه هاي وابسته، سعي در نگارش و معرفي و فهرست مختصر و الفبايي آنها خواهد شد.
ريشه تركي برخي كلمات فارسي
یازار : ay han

2 ـ كلمات فارسي كه با پسوند «مَه//مِه» ختم ميشوند. مثال: دكمه//تكمه (دوگمه// دوكمه) ،(تؤكمه//توْكمه)، قيمه (قيمَه//قيمِه)، سرمه (سوْرمه//سوْرمِه)، چكمه، دلمه، چاتمه، قاتمه، چنباتمه و ... (با استثناء كلمات عرب دخيل در فارسي).
3ـ كلمات فارسي كه با پسوند «اوق»، «اوْق»، «ايق»، «اوْك» ختم ميشوند. مثال: قرق، اَغروق، ايليق، بلوك، چابك//چابوك و...
4ـ كلمات فارسي كه با پسوند «چي»، «چي» ختم ميشوند. مثال: سورچي، قورچي، يورتچي، ارابهچي، قهوهچي، يازيچي و ...
5ـ كلمات فارسي كه با پسوند «ليق»، «ليق»، «لوق» ختم ميشوند. مثال: بوزلوق، قارليق، باشلوق، اتاليق، باشليغ
6ـ كلمات فارسي كه با پسوند «لاق»، «لاخ» ختم ميشوند. مثال: ييلاق، قشلاق، باتلاق. پسوند «لاخ» از قديميترين پسوندهاي تركي است كه در زبان فارسي داخل گشته و در ساختار لغات بسياري كاربرد دارد. مثال: سنگلاخ، رودلاخ، نشيبلاخ، سولاخ//سوراخ، ديولاخ و ....
7ـ كلمات فارسي كه با پسوند «ماق»، «مق»، ختم ميشوند. مثلاً: چخماق، قيماق، تخماق و ...
8ـ كلمات فارسي كه با پسوند «آر»، «اَر» ختم ميشوند. مثال: قاتار (قطار)، چاپار، آچار، چپر، دچار و ...
9 ـ كلمات فارسي كه با پسوند « اِر»، «اوْر» ختم ميشوند. مثال: قاطر، چادر، بهادر و ...
10ـ كلمات فارسي كه با پسوند «اوْل»، «آول» ختم ميشوند. مثلاً: قراووْل، يساول، قرقاول و..
11ـ كلمات فارسي كه با پسوند «داش»، «تاش» ختم ميشوند. مثلاً: داداش، آداش، سرداش، كونولتاش، يكتاش و...
12ـ كلمات فارسي كه با پسوند «غَه//غِه»، «قَه//قِه»، «كَه//كِه»، «گَه//گِه» ختم ميشوند. مثال: داروغه، يرقه(يورقَه//يورقِه)، اُلكه (اوْلكه)، الكا (اوْلكا)، جلگه (جوْلگه//جولگه) و...
13ـ كلمات فارسي كه با پسوند «قي»، «قو»، «غو» ختم ميشوند. مثال: قرقي (قئرقي)، برقو (بورغو)، يرغو (يوْرغو) و ... سؤزلر.
14ـ كلمات و افعالي كه در ساختار آنها حروف«ق» و «چ» باشد، تماماً منشأ تركي دارند. مثال: قاچاق، قيچي، قاچ، قارچ، چاقو
15ـ كلمات و افعالي كه در ساختار آنها حروف «ك» و «چ» باشد، منشأ تركي دارند. مثال: كوچ، كوچه، كوچك، چكول، چاك، چابك، كچل و ...
16ـ كلمات و افعالي كه در ساختار آنها حروف «ق»، «د»، «ت» باشد. مثال: قاتر، قاتوق، قرهقات، قوروت، آنقوت، قتار// قطار و ...
17ـ كلمات فارسي كه در ساختار آنها «انگ» و «نگ» باشد و يا كلماتي كه با اين پسوندها ختم شوند. مثال: سرنگ(سورماق)،النگو(النگ،ال در زبان تركي به معني دست)، فشنگ، تفنگ، سنگر،زرنگ ، قشنگ ،اوزنگ(افسار)و ..[ به استثناء كلمات دخيل سنسكريت وهندي)
18ـ كلماتي با حرف «ي» شروع ميشوند منشأ تركي دارند. مثال: يام، يامچي، يونجه، يالغ، يال، يله، يان//يون [(در تركي به معني اسب است) اين كلمه در فارسي به شكل «نريون» و «ماديون»//«ماديان» و با افزودن علامات جنسيّت «نر» و «ماده»//ماد به اشكال فوق در زبان فارسي وارد گشتهاند]. در بعضي از موارد به اوّل اين كلمات پروتئز «پ» علاوه ميشود مثال: «پياله»، «پيام» و.. لازم به ذكر است در بعضي از موارد حرف «ي» كلمات تركي با حروف«چ» و «ج» عوض ميشوند. مثال: يلقه به شكل جلقه// جليقه، «يرمه» به شكل «چرم»، «يادو» به شكل «جادو»، يده (سنگ مشهور) به شكل «جده» و .....
19ـ كلمات و افعالي كه در ساختار آنها حروف «ق» و «ز» باشد تركي ميباشند: قاز، قوزك، قوزه، قزوين، قوز (اين واژه به شكل گوژ در زبان فارسي وارد شده است).
20ـ كلماتي كه در ساخترشان حروف «ت»، «پ» باشد تركي هستند. مثال: تپش، تپيدن، تپه، توپال
21- كلماتي كه در ساختارشان حروف «چ»، «پ» باشد منشأ تركي دارند. مثال: چاپار، چپاول، چپر، چاپ و....
22ـ كلماتي كه در ساختارشان حروف «چ» و «غ»// «ج» و «غ» باشد منشأ تركي دارند. مثال: بوغچا//بقچه، غنچه، چاغ، چوغول//چغلي، جيغ،
23-كلمات فارسي كه با پسوند «مان»(مان در زبان تركي پسوند شدت است). مثلا : آرمان ،سازمان،آسمان(بسيار آس=بسار آويزان) و
كمپين تاسيس فرهنگستان زبان توركي در ايران
یازار : ay han

كمپين تاسيس فرهنگستان زبان توركي در ايران
سلام دوستان عزيز
كمپيني براي تاسيس فرهنگستان زبان توركي در ايران آماده شده است. لطفا امضاء كنيد و به اين كمپين بپيونديد.
آدرس: www.tiniyurl.com/turkdili
البته اين كمپين فيلتر شده است. در صورتي كه نتوانستيد وارد شويد در صفحه پيام فيلترينگ وارد گزارش و شكايات وارد شده و اعتراض خود را به صورت كتبي در اين بخش اعلام كنيد. و يا از طريق زير تماس بگيريد و اعتراض نماييد.
تلفن: 38582314-021 -شماره تلفن همراه 09365464328
صفحه فيسبوك كمپين امضاء براي تاسيس فرهنگستان زبان تركي
در ايران شروع بكار نمود
كمپيني در شبكه اجتماعي فيسبوك با نام " كمپين امضاء براي تاسيس فرهنگستان زبان تركي در ايران " از سوي گروهي از پيشروان حفظ و بسط زبان تركي تاسيس گشته است.
آيا آزربايجانيان فارس زبان بوده اند؟
یازار : ay han

آيا آزربايجانيان فارس زبان بوده اند؟
براي اثبات هر ادعاي تاريخي علاوه بر مستندات تاريخي، نشان دادن معقول و منطقي بودن آن ادعا نيز ضروري است و اين همان نكته اي است كه مروجين تئوري تغيير زبان آزربايجانيان از تاتي (شاخه اي از زبان فارسي) به توركي، هرگز بدان نمي پردازند. به اين معني كه تنها با تكيه بر اين استدلال تاريخي كه نويسندگان و شاعران بزرگي كه از سرزمين آزربايجان برخاسته اند آثار خود را به زبان فارسي نوشته اند و يا اينكه چند روستا در آزربايجان يافته شده كه به زبان تاتي سخن مي گويند، نتيجه مي گيرند كه ساكنان اين سرزمين فارس زبان بوده اند. كه خود اين استدلال بدليل اينكه شاعراني همچون نسيمي، قاضي برهان الدين، ضرير، شاه اسماعيل ختائي، فضولي، حسن اغلو، نصير باكويي، صائب تبريزي، قوسي تبريزي، تاثير، اماني، شاه عباس ثاني، واقف ، آقا مسيح شيرواني و … به زبان توركي سروده اند دچار نقصان ذاتي است. هرچند برخي از اين مدعيان رندي به خرج داده و ظهور اين شاعران را به شروع پروسه تورك شدن مردمان فارس اين نواحي نسبت مي دهند!
اين استدلال كه تفاوتي بين زبان شفاهي و نوشتاري قائل نمي شود كه بنا به استدلالهاي ارائه شده در مقاله قبلي اينجانب (اخبار روز دوشنبه هشتم اسفند 1384 با عنوان “چرا در هزار سال حكومت تركان بر ايران، فارسي زبان رايج بود و نه تركي؟!”) متفاوت بودن آنها در دوران كهن اجتناب ناپذير بوده است؛ همانقدر بي اعتبار است كه امروز بگوييم، شاعري مانند پروين اعتصامي چون به زبان فارسي شعر سروده است پس حتما فارس زبان بوده است و سپس، از آنجا كه مي دانيم پروين اعتصامي متولد تبريز بوده است پس نتيجه بگيريم كه كل مردم تبريز فارس زبان هستند!؟
همچنين اين استدلال بايد ما را به اين نتيجه گيري برساند كه چون بسياري از متفكرين و انديشمندان اروپايي تا حدود اويل قرون وسطي مطالب خود را به زبان لاتين (يعني زبان علمي امپراتوري روم و كليساي كاتوليك) مي نوشتند و نه زبان مادري خودشان (مثلا آلماني و فرانسوي)، پس حتما تمام اروپاييان به زبان لاتين صحبت مي كرده اند و شايد بعدها قبايل وحشي از شمال اروپا به اين مناطق هجوم آورده و زبان مردم متمدن منطقه را تغيير داده باشند! البته بماند كه قبايل وحشي با اتكا به كدام قابليتهاي فرهنگي توانسته اند فرهنگ و زبان خود را بر مردم متمدن منطقه غالب سازند و همين گونه است در مورد قبايل به اصطلاح وحشي مغول كه ادعا مي شود زبان خود را بر مردمان متمدن فارس منطقه آزربايجان مسلط كرده اند!
اما نكته مهم ديگر اين است كه طرفداران اين تئوري، علاوه بر استدلال هاي تاريخي، بايد در مورد چگونگي وقوع اين تغيير زبان وسيع (ادعاي تغيير زبان مردم آزربايجان از فارسي به توركي) آن هم در يك محدوده جغرافيايي وسيعي از كوههاي قفقاز گرفته (جمهوري آزربايجان فعلي) تا نزديكي هاي تهران (قزوين و بوئين زهرا) و در دوراني كه مفهومي به نام آموزش همگاني توسط دولتها وجود نداشت و تعداد باسودان در هر شهر به تعداد انگشتان دست مي رسيد، دلايل عقلي و منطقي بياورند.
كساني كه اين ادعا را مطرح مي كنند يا هيچ شناختي از اوضاع اجتماعي دوران گذشته تاريخ ندارند و يا نمي خواهند داشته باشند! در دوراني كه ارتباطات بين مناطق جغرافيايي مختلف به قدري پايين بود كه خبر عصيان و شورش در مناطق دوردست روزها طول مي كشيد تا به گوش حكومت مركزي برسد، قابل تصور نيست كه يك حكومت مهاجم، زبان مردمي را كه به صورت قبيله اي زندگي مي كردند و گاه حتي ازدواج هاي بين قبيله اي نيز به ندرت انجام مي شد؛ به كلي تغيير داده باشند!؟ اين كه حكومت هاي مهاجم چگونه به خانه هاي تك تك مردم نفوذ كرده و زبان خود را به كودكان آنها آموخته اند و در نهايت چنان زبان آنها را تغيير داده اند كه تنها در چند دهكده كوچك آثاري از زبان قديمي باقي مانده است؛ سوالي اساسي است كه مدعيان اين تئوري بايد پاسخ قانع كننده اي براي آن بيابند.
اين در حاليست كه با وجود تلاشهاي بي وقفه حاكمين صد ساله اخير ايران براي تغيير زبان مردم آزربايجان از توركي به فارسي كه با كمك سيستم آموزش همگاني به زبان فارسي و وسائل ارتباط جمعي پر نفوذي چون راديو و تلويزيون كه با پشتوانه تحقير شديد زبان، تاريخ و فرهنگ آزربايجان و تئوري هايي همچون همين تئوري آريايي الاصل بودن آزربايجانيان همراه بوده است؛ هنوز زبان توركي در سرزمينهاي تاريخي آزربايجان به حيات خود ادامه مي دهد.
در مورد دهكده هايي كه در آنها زبان تاتي وجود دارد نيز آيا اين استدلال معقول تر نيست كه بگوييم آنها باقيمانده قبايل فارس زباني هستند كه در گذشته هاي دور به اين مناطق كوچ كرده اند؟ چگونه است كه وجود ميليونها تورك زبان در اين مناطق دليل بر تورك بودن اجداد آنها نيست ولي وجود چند روستا به زبان تاتي، دليلي محكم! بر فارس بودن اجداد اين مردمان است؟! و اگر اين چنين است چرا وجود ساكنان تورك زبان در چهار گوشه ايران و حتي در تمام استانهاي فارس نشين ايران، دليلي بر تورك بودن فارسها نيست؟!
حقايق تاريخي نشان مي دهند كه براي تغيير زبان در يك منطقه تنها راه، قتل عام ساكنين قبلي و يا كوچ اجباري آنها به مناطق ديگر و جايگزين كردن آنها با مردماني با زبان و نژاد جديد است كه از نمونه هاي تاريخي نزديك آن مي توان اقدام هيتلر در قتل عام يهوديان اروپا و يا كوچ اجباري ارمنيان ساكن اطراف درياچه وان در توركيه را نام برد. بنابراين توضيحات گذرا و مبهمي همچون “پاره اي جا به جايي هاي قومي” كه آقاي دوستخواه به آن اشاره كرده اند، به هيچ وجه توجيه كننده مساله اي به بزرگي ادعاي تغيير كامل زبان در يك منطقه جغرافيايي گسترده، نيست. (اخبار روز چهارشنبه دهم اسفند 1384 با عنوان ” چند يادآوري ي بايسته درباره ي استقلال ِ ساختاري ي ِ زبان ِ فارسي”)
اما آنچه كه بسيار واضح و آشكار است، هيچ اشاره اي در تاريخ ايران بعد از اسلام به وجود چنين قتل عام وسيع و يا كوچ اجباري وسيعي در منطقه بزرگ و گسترده اي كه آزربايجانيان امروز ساكنند؛ وجود ندارد و كاملا بعيد است كه چنين اتفاق مهمي به فرض وقوع، از خاطره تاريخ به كلي محو شده باشد. حتي به فرض محال درست بودن اين نظريه، باز نمي توان گفت كه آزربايجانيان فارس زبان بوده اند (به همان دليل كه امروز توركهاي ساكن اطراف درياچه وان را نمي توان همان ارمنياني دانست كه زبانشان توركي شده است!) بلكه در آن صورت درست تر خواهد بود كه بگوييم ساكنان قديمي فارس منطقه به هر دليلي از منطقه كوچ كرده اند و قبايل تورك جايگزين آنها شده اند.
حقايق تاريخي نشان مي دهد كه در دوران گذشته حكومتها نفوذ چنداني در بطن جامعه نداشتند و هرگز توانايي ايجاد تغيير در خصوصي ترين بخش هاي حيات انسانها كه زبان يكي از مهمترين آنهاست نداشته اند و وجود حدود 6000 هزار زبان و گويش در جهان امروز كه از گذشته به يادگار مانده است، در مقايسه با تعداد معدود حكومتهاي موجود در آن دوران، خود بيانگر آن است كه حكومتهاي دوران كهن ابزارهاي لازم جهت تغيير و يكسان سازي زبان انسانها را نداشته اند و تنوع زبان در بين انسانها روز به روز در حال گسترش بوده است. اين درست برعكس دوران جديد است كه با آغاز عصر ارتباطات و جهاني شدن، يك نوع گرايش به سمت زبان مشترك بين المللي به دليل نيازهاي جديد در حال تقويت شدن است و زبانهاي با تعداد متكلمين كم با خطر از ميان رفتن روبرو هستند.
اما در همين دوران نيز تلاش براي حفظ و حراست از زبان هاي مختلف كه در واقع همچون آثار باستاني گرانقدري هستند كه انديشه، فرهنگ، هنر و تاريخ بخشي از انسانها را در خود جاي داده اند؛ مورد توجه جدي قرار گرفته است كه اختصاص يك روز به عنوان روز جهاني زبان مادري در همين راستاست. در واقع امروزه انسانها به اين باور رسيده اند كه راه برطرف كردن نيازهاي ارتباطي دنياي جديد، نه فراموشي زبان مادري و جايگزيني آن با زبانهاي بزرگ بين المللي، بلكه گسترش آموزش زبانهاي دوم و سوم در كنار زبان مادري است. تحقيقات نيز نشان داده است كه دوزبانگي باعث افزايش ضريب هوشي كودكان مي شود و به هيچ وجه پديده نامناسبي نيست.
آقاي دوستخواه در مقاله خود مرا متهم كرده اند كه درباره آزربايجان چنان صحبت كرده ام كه گويا آزربايجانيان ايراني نيستند. اما به نظر من اين برداشت شخصي از آنجا ناشي مي شود كه ايشان ايراني بودن را مساوي فارس بودن و يا آريايي بودن معني مي كنند و چون من گفته ام كه آزربايجانيان از قديم الايام تورك بوده اند پس نتيجه گرفته اند كه من معتقدم آزربايجاني ها ايراني نيستند! در حاليكه سرزميني كه ايران ناميده مي شود حداقل در هزار سال بعد از اسلام توسط قبائل مختلف تورك و از جمله آزربايجانيها حراست شده و به صورت يكپارچه حفظ شده است و اگر آنها نبودند اين سرزمين يا بين امپراتوريهاي پيراموني تقسيم مي شد و يا به صورت حكومت هاي كوچك و پراكنده در مي آمد (همان گونه كه در دوره هايي از تاريخ به صورت كوتاه مدت چنان بوده است)
من در اينجا مي خواهم صميمانه تر با هموطنان فارسم صحبت كنم و به آنها بگويم كه من دغدغه هاي فكري شما را كه در پشت اين تئوري هاي پوچ خوابيده و به شما اجازه نمي دهد به حقايق تاريخي اعتراف كنيد، درك مي كنم. اين دغدغه ها همان است كه توركيه اي ها را وادار مي كرد كه كردها را تورك كوهي بنامند! اين همان دغدغه تماميت ارضي ايران است كه من نيز خود را با شما در اين دغدغه ها شريك مي دانم. چون من فكر مي كنم اجداد تورك من بيش از همه ملتهاي ساكن ايران براي حفظ اين سرزمين تلاش كرده و جانفشاني نموده اند. اما راه حفظ تماميت ارضي ايران، انكار حقايق و اصرار بيهوده بر هم نژاد بودن تمام ايرانيان در گذشته دور نيست. مگر كشورهاي چند مليتي مانند سوئيس كه اين تفاوتها را پذيرفته و آن را به صورت صحيح در يك سيستم فدرال مديريت كرده اند، تماميت ارضي خود را از دست داده اند؟! واقعيت آن است كه اتحادي كه بر مبناي تئوري هاي پوچ بنا شده باشد، هرگز براي هميشه پايدار نخواهد ماند.
تنها راه اتحاد پايدار و دمكراتيك ايران، پذيرش حقانيت هويت ملي و زباني متفاوت ساكنان اين امپراتوري كهن و تشكيل كشوري فدرال و با حقوق برابر براي تمام ملتهاي ساكن منطقه است. فراموش نكنيم كه امپراتوريهاي جديد قرن بيستم بر مبناي اصول دمكراتيك و احترام متقابل انسانها و ملتها شكل مي گيرد. به نظر من عقب ماندگي ما نسبت به كشورهاي پيشرفته تنها در بخش صنايع و تكنولوژيهاي نو نيست بلكه مهمتر از آن در بخشهايي مانند جامعه شناسي و علوم سياسي است. يعني ما و بيشتر كشورهاي جهان سوم متاسفانه درك درستي از تئوريهاي جديد سياسي همچون نظم نوين جهاني و اهميت واقعي مقوله هايي چون دموكراسي و حقوق بشر نداريم و بسياري از مدعيان دموكراسي و حقوق بشر درك و باور صادقانه اي به آن ندارند و اين مفاهيم را تنها در جهت منافع كوتاه مدت خود ارزيابي مي كنند و كم نيستند متفكريني كه مقوله هايي چون دموكراسي و حقوق بشر را دسيسه هاي كشورهاي پيشرفته براي تسلط بر كشورهاي جهان سوم تلقي مي كنند! اگر ما واقعا دموكراسي و حق حاكميت انسانها بر سرنوشت خويش را كه از اساسي ترين بندهاي حقوق بشر است، مي پذيريم هرگز نبايد از حق حاكميت مليتهاي ايراني از جمله توركها، كردها، بلوچ ها و … بر سرنوشت خويش در قالب يك سيستم فدراليستي مشابه آنچه در سوئيس وجود دارد ممانعت به عمل آوريم.
اگر اروپاييان كه به دليل اختلافات نژادي، دو جنگ بزرگ جهاني را در همين يكصد سال اخير به راه انداختند، توانسته اند امروزه با كنار گذاشتن اختلافات گذشته و پذيرفتن اصول دموكراتيك و احترام متقابل، همگي زير يك پرچم واحد اتحاديه اروپايي، قدرت و عظمت گذشته امپراتوري روم را در ذهنها زنده كنند؛ چرا ما نتوانيم با به رسميت شناختن حقوق يكديگر در داخل كشور و فراتر از آن، جذب كشورهاي آسياي ميانه و قفقاز، افغانستان و شايد عراق و پاكستان در يك اتحاديه منطقه اي فراگير كه مي تواند تداعي كننده امپراتوري هاي بزرگ كهن منطقه در قالبي نو و امروزين باشد، خود را از انزواي فعلي نجات دهيم.
شايد در شرايط فعلي كه اكثر كشورهاي منطقه گرفتار حكومتهاي خودكامه و غير دموكراتيك هستند، اين آرزو بيشتر به يك خيال بافي كودكانه شبيه باشد ولي دموكراسي دير يا زود در تمام جهان حاكم خواهد شد و ما مردم ايران بايد نقش تاريخي خود در رهبري منطقه را بر عهده بگيريم و كل منطقه را به سوي دموكراسي در درون و اتحاد استراتژيك در بيرون فرا خوانيم و به ياد داشته باشيم كه ملتهاي بزرگ آرزوهاي بزرگ دارند. اين انتخاب بزرگي است كه پيش روي ماست. ما يا راه دشمني و كينه توزي را در پيش خواهيم گرفت كه سرنوشتي بهتر از يوگسلاوي سابق در انتظار ما نخواهد بود و يا راه احترام متقابل و به رسميت شناختن تفاوتهاي غير قابل انكار مابين ملتهاي ساكن ايران را در پيش خواهيم گرفت و الگويي براي كشورهاي منطقه خواهيم بود تا به سمت دموكراسي در داخل و همگرايي منطقه اي در بيرون حركت كنند و به اين ترتيب خاطره عظمت امپراتوريهاي بزرگ منطقه را زنده خواهيم نمود. به اميد آن روز
آيدين تبريزي
چرا در هزار سال حكومت توركان بر ايران، فارسي زبان رايج بود و نه توركي؟!
شايد كمتر آذربايجاني در ايران بوده باشد كه با اين سوال سخت روبرو نشده و به دنبال پاسخ اين معماي عجيب نبوده باشد؛ كه چرا بزرگترين دانشمندان، متفكران، عارفان و شاعران ايران بعد از اسلام كه بسياري از آنها از جمله ابن سينا، ابوريحان بيروني، مولوي، نظامي گنجوي و … اساسا تورك زبان بوده اند اما يا به زبان عربي (در قرون اول بعد از اسلام) و يا به زبان فارسي نوشته اند و كمتر شوونيست فارسي بوده باشد كه از اين مساله به ذوق و شوق نيامده و زهردارترين طعنه ها را از اين طريق بر آذربايجانيان و زبان توركي وارد نكرده باشد!
در اينجا و به مناسبت روز جهاني زبان مادري، نگاهي نو و از زاويه اي جديد به اين مساله مطرح مي شود تا پرتوي نوراني بر تاريكي اين معماي به ظاهر پيچيده و غير قابل توضيح باشد و حقايقي را كه كمتر مطرح شده، در برابر چشمان حقيقت بين قرار دهد.
قبل از ورود به اين بحث، ابتدا بايد مقدمه اي براي آشنايي با فضاي فكري و اجتماعي دوران كهن آورده شود تا تفاوتهاي انكار ناپذير آن دوران با جامعه امروزي كه در واقع كليد حل معماي فوق است، شناخته شود زيرا اگر بخواهيم دوران گذشته را با فضاي فكري امروز بررسي كنيم مطمئنا با تناقضاتي غير قابل توضيح مواجه خواهيم شد.
بي ترديد خط و نوشتار عامل اصلي حفظ و بقاي تمدن بشري و انتقال آن به نسلهاي بعدي و حافظ اين ميراث گرانقدر بشري در دوران طولاني گذر از توحش به تمدن بوده و آن را از گزند جنگها و بلاياي طبيعي رهانيده و به نسل امروزي رسانيده است. در اين بين نقش اديان و مذاهب و همچنين مبلغين مذهبي در حفظ و توسعه خط و نوشتار انكار ناپذير است. تمامي تمدنهاي بزرگ كهن، كتابهاي مقدسي داشته اند كه آرزوها، آرمانها و قواعد اخلاقي و اجتماعي تمدن مذكور را بيان مي كردند. قديمي ترين كتاب شناخته شده بشري، “گيل گميش” سومري هاست كه امروزه ثابت شده، زبانشان به مانند زبان توركي امروزي از خانواده زبانهاي التصاقي بوده است. آنها، هم خط را اختراع كردند و هم تمام اسباب و لوازم يك تمدن بزرگ بشري را بنا نهادند.
بنابراين زبان و خط نوشتاري در دوران كهن برخلاف دوران امروز نماينده نژادها و مليتها نبوده بلكه نماينده اديان و مذاهب بوده است و هرچند زبان شفاهي هر مليت و قوميتي در زندگي روزمره جاري بوده و نيازهاي ارتباطي آنها را برطرف مي كرده، اما تمام پيروان يك دين و آيين، نوشته هاي خود را به زبان كتاب مقدس خود مي نوشتند و اصولا در هر دوره اي از تاريخ كهن زبان كتاب مقدس، زبان علمي و حكومتي نيز بوده است.
يكي ديگر از تفاوتهاي آشكار دوران كهن نسبت به دوران ما محدود بودن خواندن و نوشتن در دست عده قليلي از بزرگان قوم بوده و آموزش همگاني خواندن و نوشتن پديده اي كاملا نو ظهور و مربوط به دوران اخير است. لذا در دوران كهن تعداد كساني كه قادر به خواندن و نوشتن بودند بسيار كم بوده و از طرف ديگر بديهي است كه هر نويسنده اي دنبال مخاطب مي گردد. بنابراين در هر حوزه تمدني نياز به وجود يك زبان مشترك براي تمام افراد از هر مليت، نژاد و زباني انكار ناپذير بود و همانگونه كه گفته شد، اين حوزه هاي تمدني نيز نه بر اساس نژاد و زبان كه بر اساس دين و آيين شكل مي گرفت و در اين ميان بديهي است كه بهترين انتخاب براي هر حوزه تمدني، زبان كتاب مقدس آن بود.
پس از ظهور تمدن اسلامي كه توانست بسياري از حوزه هاي تمدني آن روز منطقه را تحت نفوذ خود قرار دهد و دين و آيين اسلام منبع فكري و اعتقادي مردم منطقه گرديد، زبان عربي (يعني زبان كتاب مقدس اسلام)، تبديل به زبان علمي، فرهنگي و حكومتي كل حوزه تمدني جديد گرديد و در واقع زبان عربي، زبان خواندن و نوشتن متفكران و انديشمندان بزرگ دوران پس از اسلام در كل حوزه تمدني اسلام گرديد و به همين دليل است كه ابن سينا، ابوريحان بيروني، ذكرياي رازي، ابن هيثم و … نوشته هاي خود را به زبان علمي آن روز يعني زبان عربي نوشتند.
اما با جدايي حوزه تمدني ايران از ساير بخشهاي تمدن اسلامي و خروج از نفوذ حاكميت سياسي خلفاي عرب از يك سو و گسترش تدريجي خواندن و نوشتن از سوي ديگر، به تدريج نياز به بومي سازي علم و حكمت آن روز كه همگي بر مبناي زبان عربي نوشته شده و در اختيار انديشمندان آن روز قرار داشت، احساس مي شد، به ويژه اين كه تمدنهاي بزرگي چون سلجوقيان خود را رقيبان منطقه اي خلفاي عرب مي ديدند. بنابراين نياز به استقلال فرهنگي و زباني از اين رقيب بزرگ منطقه اي كاملا منطقي بود.
اما سوال اساسي اينجاست كه چرا با توجه به اينكه تقريبا تمامي سلسله هاي حاكم بر اين منطقه، كه بعدها ايران ناميده شد، اساسا تورك زبان بودند و حتي تركيب جمعيتي اين منطقه كه شامل آسياي مركزي، قفقاز، ايران امروز و بخشهايي از افغانستان، پاكستان و عراق بود بيشتر به نفع توركها بود تا ساير مليتها، چرا اين زبان فارسي بود كه به عنوان زبان علمي مشترك اين منطقه انتخاب شد و انديشمندان، عارفان، فيلسوفان و حتي شاعران بزرگ اين حوزه تمدني اكثرا به زبان فارسي نوشتند تا زبان توركي؟!
پاسخ اين سوال را بايد در نزديكي و قابليت تطابق زبان فارسي با زبان علمي پيشين يعني زبان عربي از يك طرف و تفاوتها و عدم سازگاري هاي اساسي زبان توركي با زبان عربي جستجو كرد. در اولين نوشته هاي فارسي بعد از اسلام كلمات عربي به وفور يافت مي شوند و حتي مي توان گفت تنها فعل ها و فاعل ها هستند كه فارسي هستند و تمام اصطلاحات علمي، فلسفي، عرفاني و مذهبي به زبان عربي هستند (كه حتي تا به امروز نيز بسياري از اين اصطلاحات بدون تغيير باقي مانده اند)
يكي از مهمترين موانع تطابق زبان توركي با زبان عربي، قاعده هماهنگي آوايي زبان توركي است كه تمام لغتها و كلمات را وادار به پذيرش اين قاعده مي كند و هر لغت و اصطلاحي را كه از زبان بيگانه وارد مي كند دچار تغييرات آوايي كرده، سپس به عنوان يك لغت جديد مي پذيرد. اما از طرف ديگر زبان عربي زباني است كه شديدا نسبت به تغيير آواها حساس است و كوچكترين تغييري در آواهاي كلمات، معاني آنها را به كلي تغيير مي دهد. همچنين بسياري از وزنهاي صرف افعال و اصطلاحات عربي در تضاد آشكار با قاعده هماهنگي آوايي زبان توركي است.
اينجا شايد عده اي مغرض و نا آشنا با علم زبانشناسي اين مساله را به حساب ضعف زبان توركي بگذارند، در حاليكه اين خصوصيت زبان توركي به آن وجهه اي هنري و آهنگين مي بخشد و به تمام لغتهاي بيگانه كه وارد اين زبان مي شوند، رنگ و بويي بومي مي دهد. همچنين از خلوص و يكپارچگي زبان در برابر تهديد زبانهاي بيگانه حراست مي نمايد. از طرف ديگر نزديكي و تطابق با زبان عربي (كه تنها در دوره ويژه اي از تاريخ به دليل ظهور و نفوذ دين اسلام، اهميتي خاص يافت) نشان برتري و يا قدرت يك زبان نيست و شايد به توان از زاويه اي ديگر چنين استنباط كرد كه همين نزديكي و قابليت تطابق زبان فارسي با عربي بود كه آن را كاملا در زبان عربي حل نمود و امروزه فارسي نه به عنوان يك زبان مستقل كه به عنوان لهجه اي از زبان عربي شناخته مي شود.
عامل مهم ديگري كه باعث عدم تطابق زبان توركي با زبان عربي شد، مشكلات ناشي از نوشتن زبان توركي با الفباي عربي بود كه در آن روزگار به عنوان تنها الفباي شناخته شده توسط تمام انديشمندان تربيت يافته در مكتب زبان عربي بود و اصولا به دلايل مذهبي، تغيير الفبا كه مي توانست باعث عدم توانايي در خواندن كتاب مقدس اسلام يعني قرآن شود به هيچ وجه قابل پذيرش در آن دوران نبود. اين مشكلات نوشتن زبان توركي با الفباي عربي بيشتر ناشي از وجود حروف صداداري متفاوت نسبت به زبان عربي و با تعداد بيشتر نسبت به آن است كه تعريف حروف صدادار جديد با شكل و ظاهر متفاوت را اجتناب ناپذير مي كند كه همين مساله خود باعث بوجود آمدن عدم تطابق اساسي زبان توركي با عربي مي گردد. در حاليكه زبان فارسي بدون هيچ مشكلي تنها با تعريف چهار حرف (گ، چ، پ، ژ) با زبان عربي تطابق يافت.
عامل ديگري كه باعث عدم تطابق زبان توركي با زبان عربي شد، ساختار التصاقي زبان توركي و وجود پسوندهاي بسيار بود كه به انتهاي كلمات و اصطلاحات عربي متصل مي شدند و شكل نوشتاري آنها را از لحاظ ظاهري تغيير مي دادند در حاليكه در زبان فارسي حروف ربط و اضافه منفك از كلمات هستند و شكل ظاهري كلمات را تغيير نمي دهند و لذا خواندن و نوشتن به زبان توركي با الفباي عربي دچار مشكلات عديده اي مي شد كه امروزه نيز همين مشكلات دست به گريبان زبان توركي آزربايجاني در داخل ايران به دليل ممنوعيت استفاده از الفباي لاتين است.
اين تغيير شكل كلمات در الفباي لاتين وجود ندارد زيرا برخلاف الفباي عربي كه حرف آخر كلمات با حروف بزرگ نوشته مي شود، در الفباي لاتين حروف آخر كلمات، هم در حالت چسبيده و هم در حالت منفك به شكل كوچك آن نوشته مي شود. به همين دلايل است كه امروزه بهترين الفبا براي نوشتن زبان توركي، الفباي لاتين شناخته شده و همه كشورهاي تورك زبان به تغيير الفباي خود روي آورده اند.
بنابر آنچه گفته شد، قابليت تطابق زبان فارسي با زبان عربي، به سرعت آن را به عنوان جايگزين زبان عربي در ايران مطرح و تثبيت نمود. اما در عين حال بزرگاني چون نسيمي و فضولي نيز بودند كه افكار و انديشه هاي خود را به زبان مادري خود نوشتند.
نگاهي به دوران رونسانس در اروپا نيز نشان مي دهد كه همين روند به صورت مشابه در اروپا نيز در جريان بود و زبان لاتين كه زبان كليساي كاتوليك بود به عنوان زبان علمي مشترك كل اروپا بود و هرچند بسياري از متفكران و دانشمندان اروپايي از كشورهايي چون آلمان، فرانسه، ايتاليا و انگلستان بودند اما بسياري از آنها به خصوص در دوران ابتدايي رونسانس، انديشه هاي خود را به زبان علمي آن دوران يعني زبان لاتين مي نوشتند و نه زبان مادريشان. در واقع زبانهاي انگليسي و فرانسوي كه بزرگترين و قدرتمندترين زبانهاي امروز هستند، سالهاي طولاني زير سلطه زبان لاتين قرار داشتند و اين نه به خاطر قدرت ذاتي زبان لاتين كه به خاطر زبان ديني و علمي بودن آن بود.
با پيشرفت رونسانس و گسترش خواندن و نوشتن و افزايش تعداد كسانيكه با سواد بودند اين سلطه اجباري و ضروري شكسته شد و زبانهاي ديگر اروپايي نيز شروع به رشد نمودند و به تدريج مفهوم زبان ادبي ملي ظهور پيدا كرد و زبانهايي چون انگليسي و فرانسوي، به زبانهايي بزرگ و جهاني تبديل شدند.
در ايران نيز هرچه به عصر حاضر نزديكتر مي شويم شاهد تمايل بيشتر آذربايجانيان براي خواندن و نوشتن به زبان مادري خود هستيم و شاهد هستيم كه با رسيدن مفهوم آموزش همگاني به ايران، بزرگاني چون ميرزا حسن رشديه، سيستم آموزشي مدرني را بر اساس زبان مادري آذربايجانيان بنا مي نهند.
اما جاي بسي تاسف است كه اين دوران با رشد روز افزون انديشه هاي باستان گرايانه و آرياپرستي همزمان مي شود و بويژه با ظهور سلسله ضد فرهنگي پهلوي، روند طبيعي رشد و نمو زبانها در ايران متوقف شده و سياست آسميله سازي مليتهاي ايراني و نابودي و ادغام آنها در زبان و فرهنگ به اصطلاح برتر! آريايي با شدت و قدرت تمام دنبال مي شود و خودباختگي فرهنگي در بين برخي از آذربايجانيان چنان رشد مي يابد كه كساني چون كسروي پيدا مي شوند كه (شايد به خيال خود براي خدمت به ملتشان!) به دنبال روزنه هايي هرچند غير منطقي براي اتصال ملت خود به نژاد پاك! آريايي مي گردند و جاي تاسف و تعجب بسيار است كه چگونه شاعران بزرگي چون احمد شاملو از اين كه نام خانوادگيش توركي است و منتسب به نژاد پست! اظهار تاسف مي كند.
اما تمام اين مسائل ريشه در به قدرت رسيدن انديشه هاي نژاد پرستي و فاشيسم در آلمان هيتلري دارد كه تاثير خود را در ايران آن دوران نيز گذاشته بود و شايد نمي توان بر رفتار آن روز برخي ها انتقادهاي جدي روا داشت چرا كه در جريان موج نژاد پرستي قدرتمند و بي رحمي گرفتار شده بودند، اما امروز تمام دنيا به باطل بودن انديشه هاي نژاد پرستانه معترف است و تمام تلاش خود را براي جلوگيري از بازگشت اين انديشه هاي خطرناك به كار مي گيرد و امثال ميلوسويچ ها را كه پيروان همان انديشه هاي خطرناك هيتلري هستند به عنوان جنايت كاران عليه بشريت مي شناسد.
انديشه هاي باستان گرايانه و آرياپرستانه، اگر در دوران سرگشتگي فلسفي ابتداي قرن بيستم نشانه به اصطلاح روشنفكري بوده باشد؛ امروزه تنها نشانه تحجر و بازگشت به انديشه هاي منحط و طرد شده گذشته است و آنهايي كه هنوز بر همان مدار كج مي چرخند بايد بدانند كه به زودي همچون هيتلر، موسيليني، ميلوسويچ و صدام به زباله دان تاريخ خواهند پيوست.
آيدين تبريزي
Türk dilinin tarixi
یازار : ay han

تاريخ زبان توركي

Azərbaycan dilinin tarixi ümumilikdə
türk dili tarixinin bir hissəsi olduğundan onun keçmişi haqqında tam məlumat
almaq üçün türk dilinin tarixinə diqqət yetirmək lazımdır.
Son dövrün araşdırmalarına görə, türklər və türk boyları haqqında məlumatlara
e.ə. III-II minilliyin qaynaqlarında rast gəlinir. Ancaq bəzi arxeoloji və
paleontoloji bilgilərə görə, türklər e.ə. IX-VIII əsrlərdə artıq tarix
səhnəsinə çıxmışdılar. Tarixə dəyişik boy, qəbilə, soy adları ilə çıxan, eyni
kökə bağlı, dil, din, irq və mədəni birliyini qoruyan bu etnos təbii ki, türk
adını da çox qədimdən bəri yaşatmaqdadır. Tam dəqiq olan budur ki, türk adını
daşıyan bu etnos V-VIII əsrlərdə müasir Monqolustan ərazisində Göytürk
xaqanlığını qurmuşlar. Mərkəzi Monqolustanda olan Göytürk xaqanlığı qərb
tərəfdən Orta Asiyanı birləşdirən, sərhədləri Qara dənizə qədər uzanan böyük
xaqanlıq olmuşdur.
Türklərə aid tarixi faktlardan biri də budur ki, onlar daha çox birləşdirici və
hakim funksiyasını yerinə yetirən xalqın adı ilə tanınmışlar. Məsəslən, Kimmer,
Kemer (Qəmər) boyunun hakimiyyəti ələ almasıyla Kimmer dövləti,
iskitlərin Kimmerləri sıxışdırıb Qara dəniz bölgəsinə çıxartması ilə dövlət
İskit-Sarmat dövləti olaraq tanınmağa başlamışdır. Hun dövlətini quran sülalə
də həm dövlətə, həm də millətə öz adını vermişdir. Göytürkləri süquta yetirən
uyğurlar da bu yolla gedərək Türk adının yerinə öz soy adlarına üstünlük
vermişdirlər. Məhz bunun nəticəsində Türk dövlətçiliyi açıq şəkildə Avropa,
Çin, İran dövlətçiliyindən fərqlənmişdir. Fərqli sülalələrin Hun dövründə, Çin
qaynaqlarında So, Se, Assur qaynaqlarında Aşğuzay, yunan xronikalarında İskit,
farslarda Saka şəklində fərqli adlar almaları sanki hər birinin yeni bir xalq
kimi tarix səhnəsinə çıxmasına səbəb olmuşdur.
Türk tarixi ilə bağlı son dövr tədqiqatlarda türk adının çox qədim olduğu
bildirilir. E.ə. 2000-ci ildə Akkad qaynaqlarında Urmiya gölü ətrafında yaşayan
Turukilərdən bəhs edilir. Onlar Akkadlarla vuruşmuşlar və Aratta ərazisində
yaşamışlar. E.ə. I əsrdə Qafqazda yaşayan və yunan qaynaqlarında turukete
şəklində qeyd olunan türklərdən söhbət açılır. Göstərilir ki, onlar həm
görünüşləri ilə, həm də yaşam təzinə görə farslardan və İber-Qafqaz
xalqlarından seçilirlər.
Tövratda o zamankı xalqların adlarını göstərən etnik göstəricidə (e.ə. VIII
əsrdən İsanın doğumuna qədər olan dövrü əhatə edir) orta əsrlərdə Dəşti-Qıpcaq
adlandırılan indiki Rusiya çöllərində yaşayan xalqlar Tokamar və ya Tokaram
adlanır. İudaizmi (Musəviliyi) qəbul edən Xəzər türklərinin yuxarı təbəqəsi də
Tövrata sadiq qalaraq türk adını Tokaram şəklində işlətmiş, özlərini də
Tokaramoğulları adlandırmışlar. X əsrdə Xəzər xaqanı İosif yəhudi Hasday İbn
Safrutun suallarına cavab verərkən xalqının Yafəsin oğlu Tokaramdan gəldiyini
söyləmişdir.
E.ə. III əsr və eramızın I-IV əsrlərinə aid gürcü və erməni qaynaqlarında
Qafqazda yaşayan digər kiçik İber-Qafqaz və hind-Avropa xalqları ilə bərabər
türk qövmlərindən haylantürklər, buntürklər, ayrıca olaraq varsaqlar,
bulqarlar, bayındlrlar, arsakılar və b. haqda məlumatlara geniş yer
verilmişdir.
4000 illik yaşı olan türk dilinin tarixi
müxtəlif yönümlərdən təsnif edilsə də, son tədqiqatlarda aşağıdakı kimi
bölünür:
1) Altay və ya prototürk dövrü
2) Ana və ya əski türkcə dövrü
3) Orta türkcə dövrü
4) Yeni türk ləhcələri və dilləri dövrü
1) Altay və ya prototürk dövrü
E.ə 9000-ci ildən eramızın V əsrinə qədər davam etmişdir. Bu dövr əsasən iki dövrə ayrılır: hunlara qədərki dövr və hun dövrü. Prototürkcəyə aid yazılı abidə olmasa da, yeganə örnək İskit (Hun) hökmdarlarının (Tumen, Qyunçen, İçjise, Uvey, Xuluqu və s.) adlarıdır. Bundan başqa, prototürkcəyə aid edilmə ehtimalı olan dillər bunlardır: Etruskca, İskitcə (və ya Hunca), Şumercə, Bulqarca və s.
2) Ana və ya əski türk dili dövrü
Eramızın VI-X əsrlərinin əhatə edir. Əski tükcə dövrü iki qola ayrılır:
a) Orxon-Yenisey abidələrinin dilini və V-VIII əsrləri əhatə edən Göytürk dövrü.
b) VIII-X əsrləri əhatə edəb uyğur dövrü.
Türk dili tarixinin ən çox öyrənilən və ən zəngin dil örnəkləri olan dövrü bu dövrdür. Dildə, demək olar ki, yad ünsürlərə rast gəlinmədiyindən bu dönəmi "Saf türkcə” dönəmi adlandırnaq olar.
3) Orta türkcə dövrü
XI-XVI əsrləri əhatə edir. Orta türkcə dövrününü ən önəmli hadisəsi türklərin İslam dinini qəbul etməsi və bu səbəbdən türk dilinə ərəb, fars və s. dillərdən kəlmələr keçməsidir. Orta türkcəyə daxil olan dönəmlər bunlardır:
a) Qaraxanlı dönəmi
b) Xarəzmşahlar dönəmi
c) Cağatay dönəmi
ç) Əski Anadolu türkcəsi dönəmi
d) İran ərazisində istifadə olunan oğuzca
e) Qızıl Orda, Misir və Suriyada yazı dili olan qıpcaqca
Orta türkcə dövrünün (Qaraxanlı dönəminin) ən böyük hadisəsi M. Kaşğari və onun "Divani lüğət-it türk” əsəridir. Türkologiyaya ilk fundamental töhfə olan "Divani lüğət-it türk” hələ də öz əzəmətli nüfuzunu qoruyub-saxlamaqdadır. Son məlumatlara görə, müəllif əsərini dörd dəfə düzəltdikdən sonra 1073-1074-cü illərdə tam bitirmiş və bəzi məlumatlara görə 1077-ci ildə ərəb xəlifələrindən Möhtədilə təqdim etmişdir. Ehtimal olunur ki, M.Kaşğarinin türk dilinin qrammatikasına aid başqa əsəri də olmuş ("Cəvahirun-nəhv fi lüğət-it türk”), lakin təəssüf ki, dövrümüzə qədər gəlib çatmamışdır. "Divani lüğət-it türk” əsəri ərəblərə türk dilini öyrətmək məqsədilə qələmə alınmışdır. M.Kaşğari türkcə kəlmələri daha yaxşı anlatmaq üçün atalar sözlərinə, dördlüklərə və s. geniş yer vermişdir. Ayrıca əsərdə toponimlərin, o zaman bəlli olan türk qövmlərinin adlarının və saylarının yer alması və bunların türkcə olması əsərin ən qiymətli keyfiyyətlərindən biridir. "Divani lüğət-it türk”də XI əsr türk dilləri haqqında, demək olar ki, müfəssəl məlumat verilmişdir. Qeyd edək ki, M.Kaşğari ilk dəfə olaraq türk dillərini təsnif etmişdir. O, coğrafi və qismən də fono-morfoloji baxımdan türk dillərini şərq və qərb ləhcələrinə ayırmışdır. Şərqi türk ləhcəsinə çiğil, yağma, toxsı və uyğurlar, qərb ləhcəsinə oğuz, qıpcaq, bulqar və suvarlar daxildir. Müəllifə görə, türk ləhcələrini saf və qarışıq olmaq üzrə də təsnif etmək olar. Məsələn yağma, qırğız, qıpcaq, oğuz və s. saf türkcədir. Qarışıq olanlar fars dilinin təsirində olanlardır. Soğdi (soğdak), kancak, argu belə qarışıq ləhcələrdəndir.
4) Yeni türk ləhcələri və dilləri dövrü
XVI əsrdən günümüzə qədər olan dövrü əhatə edir. Bu dövr daha çox türk dillərinin tam diferensiallaşması, müstəqil dillər kimi özünəməxsus ədəbi dil xüsusiyyətləri qazandığı dövrdür. Eyni zamanda bu dövrün ən mühüm dil hadisələrindən biri də bəzi tayfa birliklərinin digər dil birlikləri içərisində əriməsi, qaynayıb-qarışmasıdır. Belə ki, ərəb ölkələrindəki qıpçaq tayfaları (əsasən məmlük türkləri) oğuzlarla, oğuzların bir qismi karluq-uyğur və qıpçaq tayfaları ilə eləcə də karluq oğuzlarla, qıpçaqlar da öz növbəsində karluqlarla qaynayıb qarışdılar.
Oğuz tayfaları qədim səlcuq, qədim türkmən və qədim bulqar tayfaları əsasında bir neçə qədim və müasir dilin yaranmasında iştirak etmişdir: qədim Azərbaycan, qədim osmanlı, qədim türkmən, Azərbaycan, türk, türkmən və qaqauz dilləri.
چرا توركها صريحاللهجهترند؟
یازار : ay han

تحقيقات نشان ميدهد سوءتفاهم و برداشت غلط ميان سخنوران زبان توركي به مراتب كمتر از سخنوران زبانهايي است كه منظور خود را با جملات طولاني و اصطلاحات غير صريح بيان ميكنند
زبانشناسان و روانشناسان معتقدند كه زبان رابطه مستقيمي با انديشه دارد. بطوري كه عدهاي از دانشمندان زبان را "انديشيدن با صداي بلند" و انديشه را "سخن گفتن بي صدا" ميخوانند.
رابطه متقابل زبان و جامعه و يا به عبارت دقيقتر، رابطه زبان با رفتار اجتماعي نيز از جمله مواردي است كه توجه زبانشناسان و جامعهشناسان زبان را به خود جلب كرده است.
به راحتي ميتوان گفت كه نحوه زندگي جوامع اوليه كه موفق به ايجاد اين وسيله ارتباطي مهم شدهاند، تاثير مستقيمي بر ساختار زبان داشته است. بطوري كه با اندكي بررسي ميتوان تشخيص داد كه چه زباني با چه جامعهاي هماهنگي و مطابقت دارد. براي مثال ديسيپلين و جديت زبان آلماني كه در ميان عامه از آن به عنوان زباني خشن ياد ميشود را ميتوان در تمامي زمينههاي اجتماعي، رفتاري، كاري، هنري، صنعتي و حتي سياسي جامعه آلمان مشاهده كرد.
همچنين غناي زباني و تعداد واژههايي كه در زبان روزمره از سوي گويشوران بكار برده ميشود نيز در توليد انديشه در ميان انديشمندان آن جامعه موثر است.
براي انديشههاي بزرگ، زبانهاي غني لازم است و زبان، با رشد انديشه غنيتر ميگردد. جاي تعجب نيست كه كشورهاي پيشرفته انگليسيزبان براي توسعه هرچه بيشتر علم و صنعت، از زبانهاي ديگر به ويژه زبان مرده لاتيني نيز براي غنيتر ساختن انگليسي به عنوان بزرگترين زبان علمي عصر حاضر، به خوبي استفاده ميكنند. انعطاف پذيري اين زبان، در اتخاذ سياستهاي چند بعدي و منعطف كشورهايي مانند آمريكا و انگلستان نيز قابل مشاهده است.
در اين ميان زبان توركي تنها با داشتن يك فعل بيقاعده به عنوان با قاعدهترين زبان جهان شناخته ميشود. اين زبان نيز همانند ديگر زبانها به خوبي منعكس كننده انديشه و رفتار اجتماعي توركهاست. وجود افعال بسيار متنوع و امكان بيان مفاهيمي طولاني با جملاتي كوتاه، اين زبان را از ديگر زبانها متمايز ميسازد.
اين امر، يعني امكان بيان سريع و در عين حال صريح مفاهيم سبب گرديده تا زبان توركي در ايران، قرنها زبان ارتش و دربار باشد. زيرا در جاهايي كه ديسيپلين، جديت، بيان صريح و كوتاه مورد نياز باشد، زبان توركي ميتواند به بهترين نحو ايفاي نقش كند.
اين زبان بر خلاف فارسي كه در بيان احساس از ظرافت و ويژگيهاي خاصي برخوردار است، در بيان انديشه و تفكر موفقتر است. شايد به همين دليل است كه در جوامع تورك، تعارفهاي افراطي و استفاده از جملات بلند تشريفاتي كمتر به چشم ميخورد و ارتباط بين سخنوران اين زبان، از سادگي، اصالت، صراحت و صداقت خاصي برخوردار است.
تحقيقات نشان ميدهد سوءتفاهم و برداشت غلط ميان سخنوران زبان توركي به مراتب كمتر از سخنوران زبانهايي است كه منظور خود را با جملات طولاني و اصطلاحات غير صريح بيان ميكنند.
از ديگر ويژگيهاي زبان توركي، وجود هزاران فعل تك سيلابي است كه يادگيري آن را به ويژه براي كودكان آسانتر ميسازد. براي مثال، افعال تك سيلابي مانند "گل" (بيا)، "آل" (بگير)، "وور" (بزن)، "يات" (بخواب)، سات" (بفروش)، "دل" (سوراخ كن)، "سيل" (پاك كن)، "ياز" (بنويس)، "گز" (بگرد)، "دور" (بايست، بلند شو)، "سور" (بران)، "يان" (بسوز)، "سؤن" (خاموش شو) و غيره در زبانهاي ديگر از جمله فارسي با افعالي دو و يا سه سيلابي و حتي گاهي كلمات مركب بيان ميگردد.توركو شعر از علي آقا واحد
یازار : ay han

توركو شعر از علي آقا واحد
بير صداقت اهلي مين اهل ريادن ياخشيدر
(يك نفر با وفا از هزار بيوفا بهتره-يك نفر اهل صداقت از هزار آدم رياكار بهتره)
هانسي گلدر حسنده سندن گوزه لدر،سه و گيليم
هانسي بلبل عشقده من بينوادن ياخشيدر
(كدام گل در زيبايي از تو زيباتره عشق من-كدام بلبل تو عشق از من بيچاره بهتره)
قاشلارين چرخين هلاليندن ،اوزين خورشيددن
صورتين آيينه گيتي نمادن ياخشيدر
بيرداها خالين گوزه لليك آرتير يررخسارينه
بير غلط سوزدر ديمشلر ،آغ قارادان ياخشيدر
گوزلرين صحراي چين آهولريندن دلفريب
عنبرين گيسولرين مشك خطادن ياخشيدر
صحتي بيمار ،عشقين كعبهء كوينده در
اهل درده خاك راهين توتيادن ياخشيدر
مين بلا طوفان قوپسا ،ذره گلمه ز عينيمه
رخنه گورمز هربنا كيم ابتدادن ياخشيدر
جاهله تبليغ عرفان ايله ملك آسان دگل
ديدهء خفاش ايچون ظلمت ضيادن ياخشيدر
واحد،انصافأ ديسين تبريز ده دوستوم اعتماد
گنجلرده هانسي شاعر بير يادن ياخشيدر
قلعه بابك
یازار : ay han

معرفي قلعه بابك
![[تصوير: 230118223114307153265956223825204194134.jpg]](http://img.tebyan.net/big/1387/10/230118223114307153265956223825204194134.jpg)
![[تصوير: 230118223114307153265956223825204194134.jpg]](http://img.tebyan.net/big/1387/10/230118223114307153265956223825204194134.jpg)
در تكيه گاه هاي طبيعي اين ديواره ها و چهار جهت بنا چهار جايگاه براي ديده بان ها به صورت نيمه استوانه ساخته شده اند. اينها مقر كوه بانيه ها و سربازاني است كه هر جنبنده اي را تا كيلومترها دورتر، از فراز دره ها و كوهپايه ها زير نظر مي گرفتند. پس از صعود، براي ورود به دژ اصلي از مدخل ديگري با پلكان هايي نامنظم بايد عبور كرد. طرفين مدخل دژ، به وسيله دو ستون كاذب مشخص شده است.
![[تصوير: 135112134152131632401431327815666253140214121.jpg]](http://img.tebyan.net/big/1387/10/135112134152131632401431327815666253140214121.jpg)
![[تصوير: 6212354342368895390205801591762071232.jpg]](http://img.tebyan.net/big/1387/10/6212354342368895390205801591762071232.jpg)
در مورد اشيا و ابزاري كه از قلعه بابك به دست آمده بايد گفت كه نخستين اشيا بدست آمده سفالينه هاي منقوش و لعاب خورده بود كه يك دوره استقرار تا اوايل قرن هفتم هجري را نمايش مي داد. همچنين تعدادي سكه هاي مسي كشف شدند كه برخي از آنها به علت ساييدگي و زنگ خوردگي فراوان غير قابل خواندن است و در بين اين سكه ها برخي مربوط به اتابكان آذربايجان و هزارسيبان (قرون ششم و هفتم هجري) هستند.
![[تصوير: 21249024215917915318949239659123163243206.jpg]](http://img.tebyan.net/big/1387/10/21249024215917915318949239659123163243206.jpg)
تحريف تاريخ (2)
یازار : ay han

تحريف تاريخ (2)
بخشي از كتاب
تركان و بررسي تاريخ، زبان و هويت آنها در ايران
نويسنده : حسن راشدي
كشور ايران كشور كثيرالمله است. از ۷۰۰۰ سال پيش تاكنون ملل و اقوام مختلف با زبانها و
فرهنگهاي متنوع در اين كشور پهناور به زندگي در كنار هم ادامه داده و از راه پر پيچ و خم تاريخ
ايران گذر كردهاند.
از زمان پيدايش اوّلين تمدن بشري توسط سومرهاي التصاقي زبان و بومي- ايران, تا رسيدن اولين كوچ از اقوام آريايي تحليلي زبان از استپهاي جنوب سيبري به اين منطقه در سال ۹۰۰ قبل از ميلاد, و در ادامه كوچ اقوام سكا, ايشغوز, اشكاني, خزر, هون, پچنك, قبچاق, اوغوز و ديگر اقوام ترك در سالهاي قبل و بعد از ميلاد مسيح به اين سرزمين و تشكيل كشور كثيرالملهاي كه آنرا ايران ميناميم, اين سرزمين همواره پهنه زندگي و رشد و توسعه زبانها و فرهنگهاي متفاوت بوده است!
علاوه بركتيبههايي كه به زبانهاي سومري, ايلامي, اورارتويي و ماننايي نوشته شده است, نوشته شدن كتيبة بيستون كرمانشاه به سه زبان بابلي, توراني (ايلامي) و فرس, در دورة هخامنشيان, و آثار بيشمار باقي مانده از سه زبان عربي, تركي و فارسي دري پس از شروع حاكميت اسلام در ايران تا پايان دورة قاجاريه, نشان از موجوديت و زندگي زبانهاي ملل و اقوام ايراني در كنار هم در طول تاريخ هفت هزار ساله در ايران دارد.
به ديگر معني بايد گفت تا پايان دورة قاجاريه, كشور ايران هرگز يك زباني و يك فرهنگي را چه در سطح دولتي و به صورت رسمي, و چه در سطح ملّت و به صورت ملّي تجربه نكرده بود؛ تنها پس از حاكميت رضاخان و محكم شدن پايههاي حكومت مستبدانه و نژادپرستانه وي است كه تدريس و تحصيل تنها يك زبان در ايران, و ممنوع و قدغن شدن تدريس و تحصيل ديگر زبانها در دستوركار قرار ميگيرد![1]
از دوران حاكميت رضاخان است كه سياستهاي شوونيستي آنچنان شتابي به خود ميگيرد كه روشنفكراني چون محمود افشار كه به مدت طولاني در كشوري چون سوئيس تحصيل كرده و زندگي مسالمتآميز ملتهاي اين كشور كوچك را با سه زبان رسمي و يك زبان منطقهاي به چشم خود ديده و تجربه كرده بود تبديل به ناسيوناليست افراطي شده تئوريهاي قلع و قمع زبانها و فرهنگهاي غيرفارسي ايران را صادر ميكند و از نزديكان و مقرّبين رضاخان ميگردد!
محمودافشار با نزديكي به رضاخان و تبديل شدن به تئوريسين افكار مستبدانه و نژادپرستانه وي, با تشكيل «بنياد افشار» و با همفكري افرادي چون محمدعلي فروغي, سيدضياء و ديگر باستانگرايان به تبليغ تئوريهاي شوونيستي ميپردازد!
محمود افشار با گذاشتن ۳۲ رقبه از ثروت خود در اختيار «بنياد افشار» كه سر به ميلياردها تومان ميزند اقدام به تحريف تاريخ تركان و تلاش جهت از بين بردن زبانهاي غيرفارسي بخصوص تركي در ايران ميكند!
وي در قسمتي از وقفنامه خود توصيه به ايجاد «كودكستان شبانهروزي نمونه» ميكند كه مجهز به تمام وسائل آموزشي كودكان باشد و كودكاني كه از آذربايجان به تهران فرستاده ميشوند در آن آموزش ببينند ! ! [2]
براي به اجرا درآمدن برنامههاي شوونيستي محمود افشار و همفكرانش, زمانيكه محمود افشار مرامنامة انجمن «ايران جوان» را منتشر ميكند, رضاخان اعضاء انجمن را ميخواهد و بعد از شنيدن عقايدشان ميگويد: «اينها كه نوشتهايد بسيار خوبست . . . .ضرر ندارد. با ترويج مرام خودتان چشم و گوشها را باز كنيد و مردم را با اين مطالب آشنا بسازيد. حرف از شما ولي عمل از ما خواهد بود. به شما اطمينان و قول ميدهم كه همة اين آرزوها را برآورم و مرام شما را كه مرام خود من است از اوّل تا آخر اجرا كنم. اين نسخه مرامنامه را بگذاريد نزد من باشد, چند سال ديگر خبرش را خواهيد شنيد.»[3]
با حاكميت رضاخان و تحت تأثير تبليغات آپارتايدي وي افرادي از ميان مردم آذربايجان بر عليه هويّت و موجوديت خود عصيان ميكنند! علّت اين عصيان, احساس حقارت و بيهويتي بر اثر عدم آگاهي از پيشينة زبان, ادبيات, فرهنگ خودي است كه منجر به از خود بيگانگي و به قول دكتر شريعتي, الينه شدن ميگردد.
دكتر شريعتي دربارة علت بوجود آمدن چنين حسّي در انسانها ميگويد:
«وقتي يك روشنفكر با «خويشتن» ميگسلد و اين خويشتن عبارت از تاريخ و فرهنگ و سنت و زبان و ادب و محتواي معنوي ملّت يعني ملّيت وي است و ناچار, خلاء وجودي خود را با محتواي فرهنگي ديگري پر ميكند, انساني بيگانه با خويش ميشود و اين «غير» همچون «جنّ» در ماهيت و شخصيت ملّي او رسوخ و حلول مينمايد و آنگاه او عوضي نظر ميدهد و راه را هم عوضي انتخاب ميكند و عوضي عمل ميكند. چون به تعبير عاميانه اما پر معني, او به راستي يك «آدم عوضي» است. چنين آدمي فرق نميكند كه يك تحصيلكرده باشد يا فقط متجدد, ماركسيست باشد يا ليبراليست, دست چپي باشد و يا دست راستي, اين ماركها همه به مثابه برچسبهايي است بر روي ظرفي كه درونش هيچ چيز ندارد.»[4]
بدين سان تاريخ جديدي براي ايران نوشته ميشود و تاريخ ۷۰۰۰ ساله ايران در حكومتهاي هخامنشي و ساساني خلاصه ميگردد و افتخار بر كوروش و داريوش, دين زرتشتي و قوم آريايي و پارسي كه سرآمد همة ملتهاي جهان باشد سرلوحة تبليغات رضاخاني قرار ميگيرد! و در اين بحبوبه اگر كسي بخواهد براي خود هويتي كه بتواند بر آن ببالد دست و پا كند چارهاي جز چسباندن خود به هخامنشيان و ساسانيان و قوم پارس و پارسيان ندارد و اين در حالي است كه تاريخ, حقيقت ديگري را بيان ميكند:
«البته بر تمامي خردمنداني كه تعصب قومي و ملّي را بر تحقيق جدي برتر نميدارند, آشكار است كه ايرانيان, پس از حضور هخامنشيان تا قرن اولية هجري, به علّت تسلط نظامي اقوام بيگانه و فقدان فضايِ مناسب براي ارائه انديشه, به عرصة تأليف و عرضه حكمت و خرد بومي و ملّي وارد نشدهاند. در هيچ زماني از اين دوران دراز, ردّي از همكاري اقوام كهن ايران [سومري, ايلامي, اورارتويي, ماننايي و . . . ] با حكومت مركزي ديده نميشود و متجاورين غيرايراني تا آخرين نفس و تا پايان ساسانيان, جز تضعيف و تخريب توانائيهاي اقوام ديرين ايران كهن نقشي ايفا نكردهاند و آنچه را كه آنان به جهان, از ايران و ايراني نشان دادهاند, تنها نيزه پارسي بوده, كه متاسفانه بسيار نيز دور رفته است. . . بدين ترتيب با نگاه غير متعصّب و بيغرضي, دوران ۱۲۰۰ ساله تسلط قبايل ناشناس, غيربومي و غير ايراني بر سرزمين و مردم ايران[از زمان هخامنشيان تا پايان ساسانيان] را بايد دوران فترت تمدن ايران دانست. دوراني كه ايران از هر بابت دچار افول ميشود و در زير ساخت فرهنگ بشري غايب است. تنها پس از اسلام و با فروپاشي نظام سلسلههاي بيگانه است كه ملل ساكت شده و مغلوب ايران كهن, بار ديگر جان ميگيرند. . . ».[5]
ويل دورانت تاريخ نگار مشهور هم مينويسد: «آنچه مايه شگفتي ميشود اين است كه مردم ماد و پارس با وجود آن ديني كه داشتند, تا چه حد بيرحم بودند, بزرگترين شاه ايشان, داريوش اوّل در كتيبة بيستون ميگويد: فرورتيش دستگير شد و او را نزد من آوردند. گوشها و بيني و زبان او را بريدم و چشمهاي او را در آوردم. . . »[6]
«داستانهايي كه پلوتارك در سر گذشت اردشير دوم و حوادث اعدامي كه به فرمان وي صورت گرفته نقل ميكند, نمونههاي خونيني از اخلاق شاهان پارس را در دورة اخير آنان نشان ميدهد؛ بر كسانيكه خيانت ميورزيدند هيچگونه رحمت و شفقتي روا نميداشتند. اينگونه اشخاص و پيشوايان ايشان را به دار ميآويختند و دخترانشان را به اسيري ميبردند و ميفروختند». [7]
هرودوت در كتاب تاريخ خود (جلد ۴, ص ۲۳۴) در مورد يكي از نمونههاي تاريخي آن مينويسد: پارسها به اهالي شهر برگه (برقه) قول دادند كه تا وقتي زمين به حال خود باقي است به آنها كاري نداشته باشند و چون زيرزمين را خالي كرده بودند زمين فرو رفت. آنگاه آنها قول خود را شكسته و شهر را تصرف و . . . پستان زنان را بريدند و حصارهاي شهر را با آن زينت كرد [ند].[8]
در مورد اَمرد بازي پارسيان, ويل دورانت چنين نظر ميدهد:
گفته هرودوت چنين است: «پارسيان اَمرد بازي را از يونانيان آموختهاند» از سرزنشهاي سختي كه «اَوِستا» دربارة عمل. . . ميكند, تا حدي گفته هرودوت تأييد ميشود: «اَوِستا» در چند جا تكرار ميكند كه اين گناه زشت قابل آمرزش نيست, «هيچ چيز آن را پاك نميكند».[9]
همچنين ويل دورانت در مورد رواج ازدواج و همخوابگي با محارم در بين پارسيان ميگويد:
«چون فرزندان به سن رشد ميرسيدند, پدران اسباب كار زناشويي ايشان را فراهم ميساختند. دامنه انتخاب همسر وسيع بود, زيرا چنانكه روايت شده ازدواج ميان خواهر و برادر, پدر و دختر و مادر و پسر معمول بوده است».[10]
دكتر ضياء صدر هم درباره آزاد بودن ازدواج با محارم در ميان پيروان دين زرتشت و پارسيان پيرو اين دين, و شعري كه به زبان فارسي در اين باره سروده شده است, به نقل مينويسد:
«حلالند حوران سيمين بدن
چه مادر, چه خواهر, چه دختر, چه زن»[11]
دكتر علي لاريجاني رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي در مراسم بزرگداشت ميلاد پيامبراسلام (ص) در سخنان پيرامون شرايط ايران قبل از اسلام گفته است: «ايرانيان قبل از اسلام مردماني بيسواد, بيفرهنگ و وحشي بودند و خود نيز علاقه داشتند بيسواد بمانند.» وي همچنين تمام پيشرفتهاي فرهنگي و علمي ايرانيان قبل از اسلام را دروغ خوانـــده و اندك فعاليتهايي نظير تأسيس دانشگاه «جندي شاپور» را حاصل تلاش عدهاي از مسيحيان دانسته است.[12]
ويل دورانت هم در مورد عدم علاقة پارسيان به فرهنگ و هنر در دوران قبل از اسلام نظري اين چنين دارد: «چون پارسيان تمام همت خود را متوجه برپا ساختن كاخ شاهنشاهي خويش كرده بودند, ديگر وقت و نيروي ايشان براي كاري جز جنگ و كشتار, كفايت نميكرد, به همين جهت در مورد هنر, مانند روميان, قسمتِ عمدة توجه آن به چيزي بود كه از خارج ايران زمين وارد ميشد. البته ذوق زيباپسندي داشتند, ولي ساختن چيزهاي زيبا را بر عهدة هنرمندان بيگانه, يا بيگانگانِ هنرمندي كه در داخل ايشان به سر ميبردند, ميگذاشتند. . . »[13]
عليرغم اين حقايق تاريخي, در دورة پهلوي اول, پروژههاي كوتاه مدت و طولاني مدت با هزينههاي سرسامآور براه افتاد و تحريف تاريخ تركان, زبانسازي و هويت تراشي براي ايرانيان غيرفارس رونق گرفت و دشمني و تبليغات عليه زبانها و فرهنگهاي ايراني غيرفارسي, بخصوص تركي در اولويت اين برنامهها قرار داده شد.[14]
پروژة تحريف تاريخ و انكار زبان و فرهنگ تركان ايران تا بدانجا پيش رفت كه در كتابهاي چاپ شده در دوران پهلوي، تركان تنها " غلاماني بودند در دربار ساماني " ![15] و جز كشت وكشتار و ويراني و ضد تمدن و فرهنگ بودن چيز ديگري از دستشان بر نمي آمد !
كتابهاي درسي تاريخ مدارس و دانشگاهها، بخصوص تاريخ هزار ساله اخير ايران از زمان غزنويان تا دوران قاجار طوري نوشته شد كه دانش آموزان و دانشجويان احساس نمي كردند سلاطين و زمامداران تاريخ هزارساله اخير ايران همه از تركان بودند و بيش از نود و پنج درصد آثار ادبي و فرهنگي زبان فارسي, در طول حكومت هزار ساله تركان ايران آفريده شده و شعرا و نويسندگان نامي آثار فارسي چون خاقاني، نظامي، مولوي، خيام، سعدي، حافظ، و حتي فردوسي كه افسانه شاهنامه را نوشته است و ديگر آفرينندگان آثار فارسي همه و همه در طول دوران حاكميت پادشاهان ترك ايران و با صله و انعام آنها به اوج شهرت ومكنت رسيده اند !
در دوران حاكميت رضاخان افكار پان فارسيستي آنچنان شتابي به خود گرفت كه در كتابهاي چاپ شده در اين دوران هنگام ارائه آمار از زبانهاي رايج در ايران, بعد از زبان ادبي (فارسي), نام زبانهاي افغاني يا پشتو, كردي, بلوچي, ارمني, بنياسرائيلي, زرتشتي, كلداني و لهجههاي مازندراني, گيلكي, سمناني, بروجردي و كاشي در ليست زبان و لهجههاي رايج مردم ايران آورده شد, ولي از برده شدن نام زبان تركي كه نزديك به نصف جمعيت ايران بدان تكلم ميكردند به طرز احمقانهاي خودداري گرديد! همچنين از زبان تركمني كه شاخهاي از زبان تركي بود و جمعيت آنها به مراتب بيشتر از جمعيت ارمنيها, بنياسرائيليها و زرتشتيهاي ايران در اين دوره بود, و از زبان عربي كه بيشتر مردم خوزستان و سواحل جنوب بدين زبان سخن ميگفتند نامي به ميان نيامد!
.......
در اينجا به علت حجم زياد ، تصوير متن نوشته اين كتاب حذف شده است
.......
دكتر پرويز ناتل خانلري رئيس فرهنگستان ايران دوران پهلوي نيز به تبعيت از افكار پانفارسيستي, در كتاب «زبانشناسي و زبان فارسي» ضمن بر شمردن زبانهاي غيرفارسي و محلي ايران چون كردي, لري, بلوچي, گيلكي, مازندراني, تالشي, ذرفولي, سمناني و . . . از زبان تركي آذربايجاني, تركي تركمني و عربي كه زبان اكثريت مردم كشور است سخني به ميان نميآورد ! [17]
در سال 1309، به دستور رضاخان تدريس فارسي در مدارس كشور اجباري و تحصيل به زبانهاي غيرفارسي ممنوع گرديد و تحصيل و تدريس به زبان تركي آذربايجاني كه اوّلين مدرسه مدرن ايران و نخستين روش تدريس با اصول صوتي در دنياي اسلام با اين زبان و به وسيله دانشمند شهير آذربايجان ميرزاحسن رشديه در تبريز در سال ۱۳۱۲ هـ . ق / ۱۸۹۴ م . در زمان ناصرالدين شاه و با كتاب «وطن ديلي» آغاز به كار كرده بود[18] جلوگيري شد.
....................................................................
كتاب درسي " وطن ديلي " تاليف ميرزا حسن رشديه
كه در سال 1312 هجري قمري در تبريز چاپ شده است .
(به علت حجم زياد تصوير اين كتاب برداشته شده است )
.....................................................................
در دوره پهلوي اول ، ناسيوناليسم افراطي آنچنان شتابي بخود گرفت كه به دستور رضاخان اقدام به تغيير نامهاي تركي وبومي مكانهاي جغرافيايي در آذربايجان و ساير نقاط ايران كردند و نامهاي غير تركي ويا ترجمه فارسي اين نامها را جايگزين نام بومي وتركي كردند !
اينك تعدادي از نامهاي تغيير يافته شهرها, روستـاهــا و مكـانهـاي جغرافيايي كه به وسيله فرهنگستان ايران در دوران رضاشاه تحت نام «واژههاي نو كه تا پايان سال ۱۳۱۹ در فرهنگستان ايران پذيرفته شده است.» ارائه ميگردد.[19]
در ابتداي اين دفتر كه در ۱۳۰ صفحه ميباشد، آمده است:
«همه واژههائي كه از خرداد ۱۳۱۴ تا پايان اسفند ۱۳۱۹ در فرهنگستان ايران پذيرفته شده و به تصويب پيشگاه مبارك همايون شاهنشاهي رسيده است در اين دفتر گرد آمده است.دبيرخانه فرهنگستان برابري آنها را با صورت جلسهها و ابلاغيههاي دفتر مخصوص شاهنشاهي و بخشنامههاي دفتر نخست وزيري گواهي ميدهد.»
«دبيرخانه فرهنگستان»
در اين دفتر نام ۲۹ نفر از اعضاء فرهنگستان در تركيب هشت كميسيون مختلف از آنجمله «كميسيون جغرافيايي و اصطلاحات فرهنگي» آمده است كه اعضاء كميسيون جغرافيايي و اصطلاحات فرهنگي را دكتر رضازاده شفق (رئيس), حسين گل گلاب (مخبر و منشي), عباس اقبال آشتياني, بهمنش, دكتر خان بابا بياني, دكتر مستوفي, دكتر هوشيار, دكتر يحيي مهدوي, دكتر علي جلالي, دكتر صديقي, قمشهاي و پرويز خانلري بعهده داشتهاند. همچنين كارمندان وابسته اين فرهنگستان سيد محمدعلي جمالزاده, دكتر فخر ادهم (فخر الاطباء) و تعدادي از وابستگان كشورهاي خارجي بودهاند.
لازم به يادآوري است كه در اين دفتر ۱۳۰ صفحهاي, تنها نامهاي جغرافيايي كه در بين سالهاي ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۹ تغيير يافته است آمده است, در حاليكه اسامي تعدادي از شهرها و مكانهاي جغرافيايي قبل و بعد از اين تاريخ نيز دستخوش تغيير بوده است, همانطوريكه نام «اروميه» قبل از اين تاريخ به «رضائيه» تغيير داده شده بوده و در اين واژهنامه هم در تغيير نام رودخانه «آجيچاي» به «تلخهرود» چنين آمده است:
«رودي است كه از شمال تبريز ميگذرد و به درياچة رضائيه ميريزد» ، كه نشان ميدهد نام «اروميه» قبل از اين تاريخ به «رضائيه» تبديل شده بوده است!
تعدادي از نامهاي جغرافيايي تركي تغيير يافته به فارسي, با رسمالخط و توضيحات خود اين دفتر در اينجا آورده ميشود:
رديف |
نام فارسي شده (جديد) |
نام اصلي و تركي (قديم) |
۱ |
ارسباران |
قراجه داغ- در شمال آذربايجان |
۲ |
تلخهرود |
آجيچاي- رودي است كه از شمال تبريز ميگذرد و بدرياچه رضائيه ميريزد |
۳ |
تكاب |
تيكان تپه- در آذربايجان |
۴ |
سفيدرود |
قزلاوزن |
۵ |
سياه چمن |
قره چمن- در آذربايجان |
۶ |
سيمين رود |
طاطائو چاي |
۷ |
زرينه رود |
جغتو چاي |
۸ |
سيه چشمه |
قره عيني (در آذربايجان غربي نزديك ماكو) |
۹ |
شاهين دژ |
صاين قلعه- در جنوب درياچة رضائيه |
۱۰ |
مهاباد |
ساوجبلاغ مكري [سويوق بولاق] |
۱۱ |
مهرانرود |
ميدان چاي- در تبريز |
۱۲ |
ميانه |
ميانج - در آذربايجان |
۱۳ |
هرزند |
هلاكو يكي از ايستگاههاي راه آهن آذربايجان |
۱۴ |
ايشه |
ايچي- يكي از بخشهاي سقزكردستان |
۱۵ |
بناور |
امچهلي- در شهرستان گرگان |
۱۶ |
پادار |
اياغچي- دربخش سقزكردستان |
۱۷ |
تيكان |
تيكانلو- يكي از بخشهاي سقزكردستان |
۱۸ |
جاغر |
چاغرلو يكي از بخشهاي سقزكردستان |
۱۹ |
دشت مينو |
حاجيلر- در گرگان |
۲۰ |
ديزه |
ديزج خليل- يكي از ايستگاههاي راه آهن آذربايجان |
۲۱ |
زال |
قراگز- يكي از ايستگاههاي راه آهن آذربايجان |
۲۲ |
زرينه بالا |
آلطون عليا- در سقز كردستان |
۲۳ |
زرينه پائين |
آلطون سفلي- در سقز كردستان |
۲۴ |
سبزده |
قطانجق در سقز كردستان |
۲۵ |
سرچشمه |
باش بولاق- دربخش سقز كردستان |
۲۶ |
سفيد تپه |
آق تپه- در كردستان |
۲۷ |
سفيد گنبد |
آق گنبد |
۲۸ |
سلمان كند |
سليمان كندي- در سقز كردستان |
۲۹ |
سياهاب |
قرهسو- (ايستگاه شماره ۲ راه آهن شمال) |
۳۰ |
سياه پايه |
قره غايه [قره قايا] |
۳۱ |
سياه چر |
قره چر |
۳۲ |
سياه دشت |
قرهغان- يكي از بخشهاي سقز كردستان |
۳۳ |
سياه گل |
قره گل- در كردستان |
۳۴ |
سياه گندم |
قره بوغدا- در كردستان |
۳۵ |
سياه ناو |
قره ناو- در سقزكردستان |
۳۶ |
بودان |
قوتلو- در بخش سقزكردستان |
۳۷ |
كلاچك |
قلعه جقه-در بخش سقزكردستان |
۳۸ |
كوپلان ده |
قپلانتو- در بخش سقزكردستان |
۳۹ |
كوچك |
قوجق- در كردستان |
۴۰ |
كوشك |
قاشق- در سقز كردستان |
۴۱ |
گلزار بالا |
قوزلو عليا- در سقز كردستان |
۴۲ |
گلزار پائين |
قوزلو- سفلي در سقزكردستان |
۴۳ |
گلشن |
گلين- در سنندج كردستان |
۴۴ |
گندمان |
طاهر بوغدا- در سقز كردستان |
۴۵ |
نزار |
آرخ- در گرگان |
۴۶ |
نيستان |
قاميشله- در سنندج كردستان |
بدين ترتيب پروژه حاكميت مطلق و بيچون و چراي زبان و فرهنگ فارسي در ايران, همراه با بيتوجهي اقتصادي به مناطق غيرفارس كه از زمان رضاخان آغاز شده بود در زمان پهلوي دوم هم ادامه پيدا كرد!
در دوران حاكميت ۵۳ سالة خاندان پهلوي چاپ و انتشار آثار نظم و نثر تركي به جز در دوران يك سالة حاكميت فرقة دموكرات در آذربايجان به رهبري سيدجعفر پيشهوري, كه تركي زبان رسمي آذربايجان شد ممنوع گرديد و كسانيكه حتي با زبان فارسي, از زبان و فرهنگ تركي سخن به ميان ميآوردند به ميز محاكمه كشيده ميشدند !
دكتر حسن جوادي محقق و نويسنده, حاكميت ۵۳ ساله خاندان پهلوي را براي زبان و فرهنگ تركي آذربايجان «دوران سياه» ناميده در مقالهاي تحت عنوان «نشر كتاب و مطبوعات آذربايجاني در ايران» مينويسد:
«اين دوران [دوران ۵۳ ساله پهلوي] براي رشد و تكامل زبان تركي آذربايجاني دوران سياهي بود, در خلال ۵۳ سال سلطنت پهلوي به استثنا يك دوره پنج ساله (۱۹۴۱-۱۹۴۶) كه در آن يكسال حكومت فرقه دموكرات (1946- 1945) نيز جزء اين دوره بود كتب و نشريات آذربايجاني اجازه چاپ نداشتند. در واقع براي نشريات آذربايجاني هيچ منع قانوني وجود نداشت؛ امّا مقامات, اجازه چاپ به زبان تركي آذربايجاني را نميدادند. به ياد دارم كه در سال ۱۹۵۵ يكي از اقوام من, مرحوم علياصغر مجتهدي ميخواست كتاب «امثال و حكم آذربايجاني» را چاپ كند و تا تغيير نام آن كتاب به «امثال و حكم به لهجة محلي آذربايجان» به آن اجازة چاپ ندادند. آثار «معجز شبستري» و «صابر» بارها در تبريز چاپ شدند ولي بصورت مخفيانه به فروش ميرسيدند. [در اين سالها] تمام ارتباطات بين دو آذربايجان قطع شده بود.»[20]
جان فوران در كتاب «مقاومت شكننده, تاريخ تحولات اجتماعي ايران از صفويه تا سالهاي پس از انقلاب اسلامي» مينويسد: «. . . سركوب [توسط رضاشاه] باعث شد كه بسياري از قبايل به آگاهي سياسي دست يابند و هويت خويش را در رابطه با مسير كوچ, فرهنگ, رسوم و سنّتها و زبان جستجو كنند. اقليتهاي قومي به مفهومي يك ائتلاف واقعي در برابر روند«فارسي سازي» رژيم به وجود آوردند.»[21]
در ادامه همين كتاب آمده است: «طي دهه ۱۹۳۰ م / ۱۳۱۰ ش. پا به پاي رشد و توسعه تهران, اين خطه پرجمعيت تجاري و زراعي [(آذربايجان)] دستخوش ركود و وقفه شد. مردم محل خواهان رسمي شدن تركي آذري در مدرسهها, دستگاههاي دولتي و مطبوعات بودند, ميخواستند درآمدهاي مالياتي در خود آذربايجان به مصرف برسد (در بودجه سال ۱۹۴۴-۱۹۴۵ م/ ۱۳۲۳-۱۳۲۴ ش. مبلغي كه براي تهران در نظر گرفته شد ۲۰ برابر مبلغ تعيين شده براي آذربايجان بود در حالي كه آذربايجان سه برابر تهران جمعيت داشت), مجامع شهري و ايالتياش را خود برگزيند و در قلمرو آموزش اجباري و اصلاحات ارضي گامهاي اساسي و ريشهاي بر دارد. امّا انتخابات مجلس در ۱۹۴۳ م/ ۱۳۲۳ ش جرقهاي بر انبار باروت زد و مجلس از تصويب اعتبارنامة جعفر پيشهوري نمايندة تبريز خودداري كرد. . . در سپتامبر ۱۹۴۵ (شهريور- مهر ۱۳۲۴) پيشهوري فرقة دموكرات آذربايجان را تشكيل داد. . . » در برنامة فرقة دموكرات بر آزادي و خودمختاري آذربايجان در چارچوب قلمرو ملّي ايران تأكيد شده بود, حمايت از دموكراسي, حكومت مشروطه, خودمختاري محلي, استفاده از زبان [تركي] آذري در مدرسهها و ادارهها, حمايت از حقوق اقليتها و زنان, اتخاذ اقدامهاي اقتصادي به منظور كاهش دادن بيكاري, اصلاحات ارضي و هزينه كردن درآمدهاي مالياتي در خود ايالت از موارد ديگر برنامه فرقه بود. اگر چه مورخان چند بر موضع جدايي خواهانه جنبش تأكيد كردهاند امّا رئوس برنامه فرقة دموكرات, بيانيهها و اقدامهاي آن همگي مؤيد وفاداري فرقه به خودمختاري محلي فرهنگي در چارچوب سرزمين ايران ميباشد. . . آنچه را پيشهوري و فرقة دموكرات در راستاي مسائل طبقاتي و اصلاحات اجتماعي قاطعانه ميخواستند استفاده از زبان مادري و همبستگي قومي در برابر تعرض تهران بود. [در زمان حاكميت فرقة دموكرات در آذربايجان] براي نخستين بار در تاريخ ايران به زنان اجازه داده شد در رأي گيري شركت كنند . . . در زمينه اصلاحات اجتماعي و اقتصادي, حكومت فرقة دموكرات نسبت به نارضايتيهاي طبقاتي حساسيت نشان ميداد و تلاش گستردهاي را در تقويت خاستگاه اجتماعي مردمگرايانهاش به كار گرفت. در زمينه اقتصادي:
قانون جامع كار را تدوين كرد؛ با گشودن انبارها و سيلوهاي دولتي كوشيد قيمتها را تثبيت كند؛ به جاي اخذ ماليات غيرمستقيم از مواد غذايي و ضروريات زندگي, بر سود بازرگاني, بهره مالكانه, درآمد صاحبان مشاغل خاص و كالاهاي تجملي ماليات بست. خيابانهاي اصلي تبريز آسفالت شد, كلينيكها و كلاسهاي پيكار با بيسوادي گشايش يافت, دانشگاه, ايستگاه راديويي و چاپخانه داير گرديد. خيابانها به نام ستارخان, باقرخان و ساير قهرمانان انقلاب مشروطيت نامگذاري شدند و چهرة شهر تبريز با اين اقدامها دگرگون شد. ملي كردن بانكها, احداث نوانخانهها, خانههاي سالخوردگان, بيمارستانها, بناي تئاتر شهر, ايجاد بنگاههاي نشر براي چاپ كتاب به زبان [تركي] آذري, و گردآوري شعرها و فرهنگ عاميانه از جمله اقدامهاي اقتصادي, اجتماعي و فرهنگي حكومت خودمختار بود.
ريچارد كاتم ميگويد: «كاري كه فرقه در يك سال در تبريز كرد بيش از كارهايي بود كه رضاشاه در طول بيست سال انجام داد.»[22]
در حالي كه در آذربايجان مجمع قانونگذاري فرقة دموكرات به رهبري سيدجعفر پيشهوري خطاب به محمدرضاشاه, رئيس مجلس و نخستوزير وقت چنين اعلام داشت كه:
«خلق آذربايجان به دلايل بيشمار تاريخي و حوادث بسيار كه ذكر آن در اين جا امكانپذير نيست صاحب ملّيت, زبان, آداب و رسوم و ساير مشخصات ويژه خود ميباشد. اين خصوصيات به او حق ميدهد كه با مراعات استقلال و تماميت ايران, بنا بر پيمان آتلانتيك, مانند تمام ملل ديگر دنيا در تعيين سرنوشت خود مختار باشد . . . كنگره ملّي آذربايجان . . . براي ادارة امور داخلي آذربايجان يك هيأت ملي ۳۹ نفري انتخاب ميكند و به آن اختيار ميدهد كه تدابير لازم را براي عملي كردن خواستههاي ملّي اتخاذ كند و با مقامات صلاحيت دار وارد مذاكره شوند و همزمان با آن انتخابات مجلس ملّي آذربايجان و همچنين مجلس شوراي ملّي را اجرا كنند.»[23] , در تهران افرادي چون محمودافشار, احمدكسروي, اقبال آشتياني, سيدضياء و ديگران, بدون توجه به حقوق فرهنگي مردم آذربايجان, با بكارگيري الفاظ ركيك, بيادبانه و توهين آميز نسبت به زبان و فرهنگ مردم ترك ايران, به دفاع از پانفارسيسم در لفافه پانايرانيسم برخاستند ! عباس اقبال آشتياني در سلسله مقالاتي با عنوان «زبان تركي در آذربايجان» در روزنامه اطلاعات نوشت : «چه كسي آثار غني و جهانگير فردوسي, سعدي, مولوي و حافظ را با ورّاجي مهجور و ناهنجار غارتگران ترك عوض ميكند؟»[24]
«محمود افشار نيز با تكرار اين مطلب كه آذربايجاني تنها گويشي از گويشهاي ايران زمين است و نميتواند به عنوان يك زبان اساس ملّيت به حساب آيد, نوشت: «اساس مليت ايران بايد استوار بر تاريخ, تركيب نژادي, و بالاتر از همه خصوصيات مردمانش باشد.»![25]
«سيدضياء نيز در روزنامه وابسته به خود «كوشش» تأكيد كرد كه فارسي بايد همچنان زبان درسي در كليه مدارس دولتي باشد, زيرا تركي صرفاً يادگار شومي است از مغولان وحشي كه به ايران هجوم آوردند و سراسر خاورميانه را عرصه غارت و تاخت و تاز خود قرار دادند.» [26]
«روزنامه اطلاعات نيز سرمقالهاي با عنوان «آذربايجان كانون وطن پرستي ايران است» اعلام كرد كه تركي زبان بومي آذربايجان نيست, بلكه گويشي بيگانه است كه مهاجمان مغول و تاتار بر اين منطقه تحميل كردهاند.»[27].
با توجه به نوشتههاي اين باصطلاح روشنفكران, و با دقت به مقالات چاپ شده از طرف سيد جعفر پيشهوري در روزنامة «آذربايجان» نشريه ناشر افكار وي در دورة حاكميت يك سالة فرقة دموكرات, كه در ارتباط با مسائل آذربايجان و ايران در آن دوره نوشته شده و در كتابي به نام «نطقلر و مقالهلر» (نطقها و مقالهها) گردآوري شده است؛[28] ميتوان به طرز تفكر رهبر فرقة دموكرات آذربايجان و موضعگيري روشنفكران مخالف وي در تهران در آن دوره پي برد !
ناسيوناليستهاي افراطي تهران در عين حالي كه تركي را «يادگار شوم» غارتگران ترك و مغول ميناميدند, از فارسي دري كه آنهم يادگار باصطلاح همين غارتگران بود و بوسيلة همين مهاجمان از افغانستان و تاجكيستان آورده شده بود و حاكم بر جامعه ايران شده و زبان اصلي و بومي هموطنان فارس را كه در آن زمان «پهلوي» بود, از بين برده بود دفاع ميكردند؟ !
همچنانكه عارف قزويني ميگويد:
« ز عشق آذر آبادگانم آن آتش
نهان به سينه و در هر نفس شرر ريز است
چسان نسوزم و آتش به خشك و تر نزنم
كه در قلمرو زرتشت حرف چنگيز است»![29]
افراطيون ناسيوناليست افتخار بر فردوسي, سعدي, مولوي, حافظ و . . . ميكردند در حالي كه همة اين شعرا در دورة حاكميت همين سلاطين پرورش يافته بودند و بوسيلة صله و انعام همين باصطلاح غارتگران به خلق آثار پرداخته بودند كه در اشعار همة اين شاعران از دينداري, بزرگمردي, عدالت, بخشش, بنده نوازي, ادبپروري, شجاعت, مردانگي, جهانداري, سياستمداري و ديگر خصوصيات نيك انساني اين حاكمان به دفعات ياد شده است !
ولي واقعيت اين است كه زبان تركي مردم آذربايجان بنا به شواهد تاريخي (كه بعداً آورده خواهد شد) از هزاران سال پيش و از زمان سومريان و ايلاميان در بين مردم بومي آذربايجان مرسوم بوده كه با پيوستن تركان سلجوقي به همزبانان بومي خود در آذربايجان و آناتولي, و تشكيل حكومتهاي مقتدر بعدي, زبان تركي غربي يا اوغوز, زبان عمومي مردم آذربايجان و آناتولي شد و با قدرت ذاتي خود به پويايي ادامه داد كه از هزارسال به اين سو آثار ارزشمند بسياري از اين زبان باقي مانده است كه در دنياي امروز نيز طبق بر آورد سازمان جهاني يونسكو سومين زبان زنده و با قاعده جهان به شمار ميرود. [30]
شايد يكي از اشتباهات سلاطين ترك در طول هزارسال گذشته اين باشد كه اهميت كمتري به زبان خود بخصوص در رسميت دادن آن در مكاتبات رسمي و دولتي دادند. آنان گرچه به خاطر وابستگي مذهبي و غناي فرهنگي زبان عربي آنرا زبان دين, فلسفه, رياضيات, طب, و به ديگر معني زبان علم و دين براي خود انتخاب كردند, ولي زبان دري را كه تنها, زبان گفتاري عدهاي معدود از مردم مناطق تخارستان و بغلان افغانستان و تاجيكستان بود,[31] و در محدودة امپراتوري وسيع و از چين گرفته تا اروپايي آنان كمترين سخنگويان را داشت به عنوان زبان شعر و شاعري براي دربار خود برگزيدند !
گرچه امپراتوران ترك عثماني بعدها به اشتباه گذشتگان خود پي برده و زبان تركي خود را جايگزين زبان دري كردند و مكاتبات رسمي و غيررسمي خود را به تركي نوشتند كه نتيجة آن را امروز در ادبيات مترقي تركيه كه با ادبيات مترقي دنياي غرب برابري ميكند ميبينيم[32], ولي سلاطين ترك ايران, بخصوص از زمان شاهعباس صفوي به بعد, بيشتر فارسي دري را تقويت ميكردند. در زمان شاهاسماعيل صفوي, زبان تركي علاوه بر زبان شفاهي, زبان رسمي و مكتوب حكومت هم بود و خود شاه اسماعيل با تخلص «ختايي» ديوان شعري به تركي دارد.
ولي از زماني كه خصومتي بين دو دولت مقتدر ترك و مسلمان صفوي و عثماني پديدار گشت, كه شايد اين هم دومين اشتباه تاريخي تركان باشد كه بجاي اتحاد و اتفاق و مبارزه بر عليه دشمن مشتركشان يعني اروپائيان در آن دوران, به دشمني هم پرداختند, فارسي دري به مثابه زبان باز دارنده, و به بيان امروزي به عنوان زبان آلترناتيو در مقابل زبان تركي دولت عثماني كه هم زبان پادشاهان صفوي بودند, ولي اختلاف سياسي و مذهبي با هم داشتند در مكاتبات دربارِ صفوي به كار گرفته شد و مورد حمايت بيشتر قرار گرفت!
با توجه به اينكه زبان مكتوب و رسمي پادشاهان صفوي از زمان شاهعباس, بيشتر به طرف فارسي كشيده شد ولي آنان نوشتن نامههاي رسمي به زبان تركي به سلاطين كشورهاي ديگر و به حكام ولايات را هم فراموش نكرده بودند. لاكن آنطور كه از تاريخ بر ميآيد زبان فارسي در اين دوران بيشتر تقويت ميشد, با اينهمه حال زبان گفتگوي دربار صفوي در اصفهان هم, از پادشاهان, وزرا, وكلا, فرماندهان كشوري و لشگري گرفته تا پايين دست همه به تركي بود.
ولي آنچه از بيتوجهي امپراتوران صفوي و سلاطين ترك بعدي نسبت به زبان تركي حاصل شد, رواج كمتر اين زبان در نوشتار و مكاتبات رسمي و دولتي بود كه بعد از روي كار آمدن رضاخان تحصيل و تدريس آنهم قدغن شد و تحقير شخصيت تركان, بياحترامي و توهين آشكار به زبان و فرهنگ مردم آذربايجان و تحريف تاريخ آنها به وسيله رضاخان آغاز گرديد كه هم اكنون نيز به وسيله حاملان تفكرات نژادپرستانة دوران پهلوي ادامه دارد و در حالي كه زبان تركي به يكي از زبانهاي مطرح جهان تبديل شده است, تركان ايران در تهران و شهرهاي فارسنشين از سخن گفتن به تركي و ياد دادن آن به كودكان خويش و صحبت كردن با جگرگوشههايشان احساس حقارت ميكنند و نزديك به ۹۰ % برنامههاي راديو- تلويزيون استانهاي تركنشين هم, به زبان فارسي است و تركان ايران با داشتن جمعيتي نزديك به نصف جمعيت ايران از تحصيل و تدريس به زبان تركي در حد ابتدايي هم محروم هستند !
[1] - از سال ۱۳۰۹ طبق بخشنامهاي, تدريس و تحصيل به زبان فارسي در كليه ايالات و ولايات ايران اجباري و تدريس و تحصيل ديگر زبانها غيرقانوني اعلام گرديد.
[2] - پنج وقفنامه, مجموعه انتشارات ادبي و تاريخي موقوفات افشار, شماره ۱۶ ص ۲۹.
[3] - كثرت قومي و هويت ملي ايرانيان, دكتر ضياء صدر, نشر انديشه نو, ص ۶۳-۶۴/ علياكبر سياسي, گزارش يك زندگي, صص ۷۶ و ۱۷۷.
[4] - روزنامه «ايران» شنبه ۳۱ خرداد- ۱۳۸۲ شماره ۲۴۹۷, ستون «عبور از پل فيروزه»
[5] - دوازده قرن سكوت, كتاب اول: برآمدن هخامنشيان , صص ۴۵-۴۶, ناصر پور پيرار؛ نشر كارنگ, تهران, ۱۳۷۹.
[6] - «تاريخ تمدن», ويل دورانت, ترجمة مترجمين, چاپ ششم, جلد ۱ ص ۴۳۱. (نسخه cd شده).
[7] - تاريخ تمدن ويل دورانت جلد 1, ص ۴۳۳.
[8] - نشريه دانشجويي جامعه, سال اوّل شماره ۲ مهر ۱۳۸۲, ص ۳۳, از دكتر حسين فيضالهي / تاريخ شكنجه, تاريخ كشتار و آزار در ايران, مهيار جليلي جلد ۱ ص ۲۶ سال ۱۳۵۹, نشر گسترده و كتاب پايا, تهران.
[9] - تاريخ تمدن ويل دورانت جلد 1, صص ۴۳۲-۴۳۳.
[10] - همان كتاب, همان جلد, صص ۴۳۳.
[11] - «كثرت قومي و هويت ملّي ايرانيان», دكتر ضياء صدر, ۱۳۷۷, انتشارات انديشه نو, ص ۱۱۱.
[12] - روزنامه «ايران» سهشنبه ۸۲/۳/۶ شماره ۲۴۷۵.
[13] - تاريخ تمدن, ويل دورانت, ترجمه مترجمين, چاپ ششم, جلد ۱ ص ۴۳۶.
[14] - كثرت قومي و هويت ملّي ايرانيان, دكتر ضياء صدر, صص۶۲-۶۴,
[15] - اشاره به «سكبتكين» پدر سلطان محمود غزنوي است كه اميرزادهاي بود از ايل «قارلوق»كه به دست طايفة ديگر ترك به نام «توخسي» در ۱۲ سالگي اسير شده و مدت ۴ سال در اسارت ميماند سپس به خاطر هوش و ذكاوت فوقالعادهاش در اختيار آلپتكين ترك از امراي ساماني قرار ميگيرد و آلپتكين وي را داماد خود ميكند كه حاصل اين ازدواج سلطان محمود غزنوي سر سلسله غزنويان ميشود. (توركلرين تاريخ و فرهنگينه بير باخيش دكتر جواد هيئت, ص ۱۰۶)/ تاريخ غزنويان, كليفورد ادموند باسورت, ص ۱۶۹ .
[16] - كتاب جغرافياي عمومي, چاپ شده در دوره رضاخان, صص ۲۵۱-۲۵۲ زير عنوان:
«زبانهايي كه فعلاً در ايران معمول است» (در اين زمان جمعيت ايران بنا به نوشته همين كتاب۱۴/۷۶۱/۳۲۱ نفر بوده است).
[17] - كثرت قومي و هويت ملّي ايرانيان», دكتر ضياء صدر, ص ۹۵
[18] - نشريه "نويد آذربايجان"شنبه 24 اسفند 1381 شماره هاي286-284 مقاله دكتر صمد سردارينيا
[19] - فرهنگستان ايران, واژهاي نو كه تا پايان ۱۳۱۹ در فرهنگستان ايران پذيرفته شده است, چاپخانه تابان, تهران.
[20] - مجلة تريبون, شماره ۶- ص ۲۹۶.
[21] - مقاومت شكننده . . . , جان فوران, ترجمه احمد تديّن, ص ۳۵۰, سال ۱۳۷۸ هـ. ش . مؤسسه خدمات فرهنگي رسا.
[22] - مقاومت شكننده . . . , صص ۴۰۸-۴۱۱.
[23] - «روشنفكران آذري و هويت ملي و قومي», علي مرشدي زاده, ۱۳۸۰, نشر مركز, ص ۲۱۷ / آذربايجان, شماره ۶۲ مورخ ۲/ آذر/ ۱۳۲۴ .
[24] - روشنفكران آذري . . ., علي مرشديزاده, ص ۲۱۹.
[25] - همان كتاب, ص ۲۱۸ / محمودافشار, «يك پاسخ» دنيا, ۶ آبان ۱۳۲۴.
[26] - روشنفكران آذري و هويت ملي, علي مرشديزاده,, ص ۲۱۹ / «آذربايجان ايران است, ايران آذربايجان», كوشش , ۴/ مهر/ ۱۳۲۴.
[27] همان كتاب, همان صفحه.
[28] - "نطقلر و مقالهلر" انتشارات فرزانه, تهران- 1359.
[29] - باستانگرايي در تاريخ معاصر ايران, رضا بيگدلو, ص ۱۷۴ تهران- نشر مركز ۱۳۸۰.
[30] - نشريه هفتگي «اميد زنجان», ۲۰/ مرداد/ ۱۳۷۸ شماره ۲۸۵ به نقل از مجلة پيام يونسكو.
[31]- روزنامة «نويد آذربايجان» سهشنبه ۲۶ اسفند- ۸۲ شماره ۳۳۷-۳۳۹, ص ۶, مقالة محقق آذربايجاني, مير هدايت حصاري.
[32] - نويسندگاني چون عزيز نسين, ياشار كمال و اورهان پاموك از كشور تركيه نويسندگان شناخته شده در دنيا بخصوص دنياي غرب هستند و بارها برنده برتر جايزه ادبي اين كشورها شدهاند.
تانينميش شخصيتلردن اؤزل سؤزلر
یازار : ay han

H.Raşidi
1- ناپلئون بوْنا پارت (فرانسه امپراتوري): آغريلار -آجيلار اينسان فيكريني گوجلَنديرَر
Napoleon bonapart: ağrılar-acılar insan fikrini gücləndirər.
2 - استئفن گرين (سياستچي - اقتصادچي): آغلاماق نه يه گرَكدير ،غلبه يه فيكيرلَش
Stefen girin: ağlamaq nəyə gərəkdir ,qələbəyə fikirləş
3- – دوكتور محمد تقي زهتابي (يازار ، شاعير ، مورخ ) : هدفسيزآدام، مئيوه سيز بوداق كيمي و چيچَگه ضرر وئرَن آلاق كيمي دير
Dr Məhəmməd tağı Zehtabı: hədəfsiz adam , meyvəsiz budaq kimi və çiçəyə zərər verən alaq kimidir
4- كونفسيوس (فيلسوف): قارانليغا لعنت ائتمك يئرينه بير موم (شمع) ياندير
Kunfusiyus : Qaranlığa lənət etmək yerinə bir mum (şam) yandır
5- نئلسون ماندللا (انقلابچي سياستچي) : بيزه ظولوم ائدنلري باغيشلاريق ، آما اونوتمارق
Nelson Mandella : bizə zülüm edənləri bağişlarıq ama unutmarıq
6- سهند قاراچورلو (شاعير) : سحري آختاران ،گئجه دن قورخماز
Səhənd qaraçorlu : səhəri axtaran ,gecədən qorxmaz
7- افلاطون (فيلسوف) : بيليك، سئوگي و اؤزگورلوك اينسانين اوچ اؤنملي زينتي دير
Əflatun(platon) : bilik ,sevgi və özgürlük insanın üç önəmli zinətidir
8- تانينماميش بيرشخص : سنين آلين يازين اؤنجه دن يازيلماييب، سن اونو اؤزون يازماليسان
Tninmamiş bir şəxs : Sənin alın yazın öncədən yazılmayıb ,sən onu özün yazmalısan
9- چرچيل ( سياستچي) : مخاليف لردن قورخمايين ،اوچورتما (بادبادك) مخاليف يئل ايله گؤيه قالخار
Cörçil (winston churchill): muxaliflərdən qorxmayın ,uçurtma muxalif yel ilə göyə qalxar.
10- بابك خورّمدين ( آذربايجان قيامچيسي) : قيزارا قيزارا اؤلمك سارالا سارالا ياشاماقدان اوستوندور
Babək xorrəmdin : qızara qızara ölmək ,sarala sarala yaşamaqdan üstündür
11- اديسون (اختراعچي) : ياشامدا ظفر قازانانلار ايلك اؤنجه فيكيرده ظفر قازانانلارديلار
Edison: yaşamda zəfər qazananlar ilk öncə fikirdə zafər qazananlardılar
12- ائميل زولا (ناتوراليست يازار ) : چوخلواوغور و موفقيت قازانانلار چوخلو آلقيشلانانلار دئييل لر
Emil zola: çoxlu uğur və müvəffəqiyət qazananlar çoxlu alqişlananlar deyillər
13- خليل رضا (شاعير ) : آزادليغي ايسته ميرم ذرّه ذرّه ، گرام گرام
قولومداكي زنجيرلري قيرام گرَك، قيرام قيرام !
Xəlil Rza: azadlığı istəmirəm zərrə zərrə ,qıram qıram
Qolumdakı zəncirləri qıram gərək ,qıram qıram!
14- موريس موترلينك (فيلسوف ، شاعير) : اينسان صاباحكي ايستهگينه چاتماغا بوگون دوشونمه ليدير
Muris moterlink : insan sabahkı istəyinə çatmağa bu gün düşünməlidir
15- محمد امين رسولزاده ( سياسي اؤندَر) : بير كره يوكسَلَن بايراق بير داها يئنمَز
Məhəmməd əmin rəsulzadə : bir kərə yüksələn bayraq bir daha yenməz .
16- وينستون چرچيل ( سياستچي) : بير ميلّته مسلّط اولماق اوچون خائن اقلّيت و نادان اكثريت لازيمدير
Viniston çorçill (winston churchill) : bir millətə müsəllət olmaq üçün, xain (xəyin) əqəlliiyət və nadan əksəriiyət lazimdir
17- بنجامين فرانكلين ( يازار ، سياستچي، فيلسوف ، مخترع) : جانيني قوروماغي اؤزگورلوكدن اوستون بيلَن اينسان ، اؤزگورلويه لايق دئييل
Bencamin Franklin (ing. Benjamin Franklin) Canını özgürlükdən üstün bilən insan , özgürlüyə layiq deyil
18 - تانينماميش بير شخص: مبارزه ميدانيندا يا ظفر قازان يا اؤل ، اسير اولما !
Tanınmamış bir şəxs : Mübarizə meydanında ya zəfər qazan ya öl ,əsir olma
19- دوكتور جواد هئيت (جراح طبيب،توركولوق ) : هر كسين لهجهسي اونون هويتي دير ، منيم تورك لهجهمده منيم هويّتيم دير، لهجهم اولمازسا هويّتيم و كيمليگيمده بللي اولماز
Doktor Cavad Heyət: Hər kəsin ləhcəsi onun hüviiyətidir , mənim türk ləhcəmdə mənim hüviiyətimdir, ləhcəm olmazsa hüviiyətim və kimliyimdə bəlli olmaz
20- چه گوارا ( انقلابچي اؤندَر) : اينسان ، آزادليغا چاتماغا سيرادا ( صف ده) دورماماليدير ، سيراني پوْزماليدير
Ernesto Çegevara: İnsan azadliğa çatmağa sırada durmamalıdır sıranı pozmalıdır
21- بختيار واهاب زاده ( شاعير) : اؤزگهلره بئل باغلاما ، اؤزونه اينان و اؤزون اوْل.
Bəxtiyar vahabzadə: özgələrə bel bağlama , özünə inan və özün ol
22- تانينماميش بير شخص : اؤزگورلوك ، كؤله ليكله ( برده ليكله) ياشايانلارا يوخ ، اؤزگورلوك يولوندا چاليشانلارا نصيب اولار
Tanınmamış bir şəxs : Özgürük köləliklə yaşayanlara yox,özgürlük yolunda çalışanlara nəsib olar
23- نادرشاه : وطني قوروماغا ، وطنين غيرتلي ائولاديندان گوج آلماليسان
Nadir şah: vətəni qorumağa , vətənin qeyrətli evladından güc almalısan
24- صمد بهرنگي ( يازار ) : داريسقال گؤلچهدن چيخيب آزادليق دنيزينه طرف گئتمَكده ، ايلك آدديمدا قورخارسان ، ايرهلي گئتديكده قورخون تؤكولَر
Səməd Behrəngi : darısqal gölçədən çıxıb azadlıq dənizinə tərəf getməkdə ilk addımda qorxarsan , irəli getdikdə qorxun tökülər
25- چنگيز آيتماتوف ( يازار ) : هر بير آيدين اينسان ، ايلك اؤنجه اؤز جامعهسينين چتينليكلرينه ، سونرا دونيا اينسانلارينين چتينليكلرينه فيكيرلشمهلي دير
Çingiz Aytmatov: hər bir aydın insan, ilk öncə öz cameəsinin (toplumunun) çətinliklərinə, sonra dünya insanlarının çətinliklərinə fikirləşməlidir
26- اي اچ هاريمن ( متفكر) : گلهجهيه قورخو باجاسيندان باخمايين
E.H.Hariman : gələcəyə qorxu bacasından baxmayın
27- ساموئل اسمايلز (شاعير – يازار ) : چاي آخاري نين عكسينه اوزمك، گوج ايله جرأت ايستَر، يوخسا اؤلو باليق دا چايين آخاري ايله حركت ائدَر
Samuel Smayılz: çay axarının əksinə üzmək , güc ilə cürət istər , yoxsa ölü balıqda çayın axarı iıə hərəkət edər
28- امير تيمور ( بؤيوك فاتح ) : قورخماز آدام بير دفعه اؤلر ، قورخاق آدام گونده بير دفعه
Əmir Teymur : qorxmaz adam bir dəfə ölər , qorxaq adam gündə bir dəfə
29- جورج برنارد شاو ( يازار ) : ياشام مبارزهسينده گؤلن اينسان ، اوغور قازانار
Corc Bernard Şou ( George Bernard Shaw): Yaşam mubarizəsində gülən insan, uğur qazanar
30- شاه اسماعيل ختايي ( صفوي پادشاهي ) : اوچ امانت يادگار قاليب اولو بابالاريميزدان : ديليميز ، غيرتيميز ، وطنيميز
Şah ismaeil Xətaii: Üç əmanət yadigar qalıb ulu babalarımızdan: Dilimiz, Qeyrətimiz , Vətənimiz
31- ويكتور هوقو ( يازار ، شاعير ، سياستچي ) : اؤزونو اداره ائده بيلمهينلر ، اؤزگهلردن اطاعت ائتمهيه مجبوردورلار
Viktor Huqo: özünü idarə edə bilməyənlər, özgələrdən itaət etməyə məcburdurlar
32- زليم خان يعقوب ( شاعير ، ائل اوزاني) : بير ميلّت دير، بير تورپاق دير، بير وطن/
او تاي نه دير، بو تاي نه دير، ايلاهي؟!
Zəlimxan Yaqub: bir millətdir , bir torpaqdır , bir vətən * o tay nədir , bu tay nədir , ilahi?!
33- دده قورقود ( تاريخي اوزان- عاشيق ) : اوغول آتادان گؤرمهيينجه سوفره چَكمَز ، قيز آنادان گؤرمه يينجه اؤگود ( نصيحت ) آلماز
Dədə Qurqud: oğul atadan görməyincə süfrə çəkməz , qız anadan görməyincə öyüd almaz
34- اسماعيل قاسپيرالي ( يازار ، سياستچي متفكر) : ميلّي وارليغي قوروماغا ، ديلده ، فيكيرده و عملده بير اولماق لازيمدير
İsmaeil Qaspıralı: Milli varlığı qorumağa , dildə, fikirdə və əməldə bir olmaq lazımdır
35- توماس كارلايل ( تاريخچي ) : بؤيوك ايشلره باشلاماق ايلك اؤنجه غير مومكون نظره گَلَر
Tomas Karlayl: Böyük işlərə başlamaq ilk öncə qeiri mümkün nəzərə gələr
36- جورج سانتايانا ( فيلسوف - شاعير ) : كئچميشلري اونودانلار ،كئچميشلري تكرار ائتمهيه محكومدورلار
Corc Santayana (George Santayana) : Keçmişləri unudanlar , keçmişləri tikrar etməyə məhkumdurlar
37- ناپلئون بوناپارت ( سياستچي) : غلبه ايله سقوط آراسيندا يالنيز بير آدديم فاصله وار
Napoleon bonapart:qələbə ilə suqut ( yenilmək) arasında yalnız bir addım fasilə var
38- سيد جعفر پيشه وري ( سياسي اؤندَر) : اؤلومه حاضير اولمايان ميلّت ، آزاد ياشايا بيلمَز
Seiid Cəfər pişəvəri :Ölümə hazır olmayan millət ,Azad yaşaya bilməz
39- جورج برنارد شاو ( يازار ) : باجاريقلي آدام عمَل ائدَر ، باجاريقسيز آدام انتقاد
Corc Bernard Şou ( George Bernard Shaw):Bacarıqlı adam əməl edər , bacarıqsız adam intiqad
40- چه گوارا ( انقلابچي اؤندَر ) : انقلاب ، يئتيشيب آغاجدان دوشن آلما مئيوه سي دئييل ، بيز اونو يئتيشديريب دوشمهيه مجبور ائتمهلييك
Ernesto Çegevara: inqilab, yetişib ağacdan düşən alama meyvəsi deyil, biz onu yetişdirib düşməyə məcbur etməliyik
41- ائل سؤزو : نئچه ديل بيلَن نئچه آدامدير ، آنا ديليني بيلمه يَن نئجه آدامدير ؟
El sözü : neçə dil bilən neçə adamdır , ana dilini bilməyən necə adadır ?
42 – مارتين لوْتر كينگ (آمريكالي قارا دريلي اينسان حاقلاري مدافع چيسي ) : اؤزگورلوك يولوندا محكم اراده ايله چاليشمالييق ، بيزدن مينيك آلانلارين قاباغيندا اگيليب اونلارا مينيك وئرَمهسَك ،هئچ كيمسه بيزدن مينيك آلا بيلمَز
Martin Lüter Kinq: özgürlük yolunda möhkəm iradə ilə çalışmalıyıq, bizdən minik alanların qabağında əyilib onlara minik verməsək heç kimsə bizdən minik ala bilməz
43- اقبال لاهوري ( شاعير ) : ياشامدا اوغور قازانماق بئييندن يوخ ، اراده دن آسيلي دير
Məhəmməd İqbal : yaşamda uğur qazanmaq beyindən yox, iradədən asılıdır
44- صمد بهرنگي ( يازار ) : اينسانين ياشام و اؤلومو اؤنملي دئييل ، اؤنملي اولان اينسانين ياشام ويا اؤلومونون باشقا اينسانلاردا نه تاثير قويماسي دير
Səməd Behrəngi : insanın yaşam və ölümü önəmlü deyil, önəmli olan insanın yaşam və ya ölümünün başqa insanlarda nə təsir qoymasıdır
45- آندره شينه ( پيسوكولوق- روانشناس ) : تانري اؤزگورلويو ياراتدي ، اينسان كؤله ليگي ( برده ليگي ) !
Anderə şine: tanrı özgürlüyü yaratdı , insan köləlii !
46- ناظم حكمت ( شاعير) : تك آغاج كيمي اؤزگور و آزاد ياشا ، اوْرمان كيمي سئوگي و قارداشليغيني پايلاش
Nazim Hekmət : tək ağac kimi özgür və azad yaşa, orman kimi sevgi və qardaşlığını paylaş
47- سهند ( شاعير ) : اؤزگه چيراغينا ياغ اولماق بسدير ، دوغما ائللريميز قارانليقدادير!
Səhənd: özgə çırağına yağ olmaq bəsdir, doğma ellərimiz qaranlıqdadır!
سؤزلوك
...................
سئوگي = عشق -1
موم = شمع -2-
اؤزگورلوك = آزادليق ، استقلال
4- اوچورتما = بادبادك
5- كئچيجي = موقّتي
6- ظفَر = غلبه
7- قازانماق = برنده اولماق
8- آلقيش = تشويق
9- اوغور = موفقيت
10- بير كره = بير دفعه
11-يئنمَز = آشاغا گلمَز، ائنمَز
12-لام = آرام ، سسسيز
13-سوچ = گوناه
14-سوچلو = گوناهكار
15-ياشام = زندگانليق
16-يئلآتي = دوچرخه
17-دنگه = تعادل
18-دويغو = احساس
19-سيرا = صف
20-پوزماق = قاريشديرماق ، داغيتماق
21-گولوش = گولمَك
22-داريسقال = چوخ كيچيك و دار محيط
23-ايلك = اوّل ، بيرينجي
24-ايرهلي = قاباق
25-ساتاشماق = دالاشماق، سؤز آتماق
26-ايچگي = مشروب
27-اوُلو = بؤيوك ، يوكسَك مقام
28-اؤگود- اؤيود = نصيحت
29-دده قورقود = دده قورقود كيتابي نين قهرماني (يوكسَك مقاملي اوزان )
30-پينه چي = باشماق تعميرچيسي ، پينه دوز
31-باشماقچي = باشماق تيكَن ، باشماق ساتان
32-كؤله = برده ، نؤكَر
33-يانليش = اشتباه
34-يوْخلاماق = امتحان ائتمك
35-دوغرو = دوز گون ، دوز
36-اونوتماق = ياددان چيخارماق
37-آدديم = قدم
38-بيلگين = عاليم ، دانشمند
39-اؤنَملي = اهميتلي ، مهم
40-بئيين = مغز
41-اوْرمان = مئشه ، جنگل
نسخه هاي خطي تركي دركتابخانه سركار فيض آثار رضوي (ع)
یازار : ay han

محمد وفادار مرادي - برگرفته از وبلاگ : " سالاريان"
كليدواژه هاي موضوعي : نسخه هاي خطي تركي
در بررسي اوليه نسخهها، صرف نظر از وحدت زباني، تنوع جغرافيايي خاصي در زبان و آواشناسي زبان نسخهها ملاحظه ميگردد. برخي نسخه ها متعلق به زبان تركي شمال خراسان و هرات هستند مانند: يوسف و زليخا اثر طبع مظلوم (قرن13ق) [شماره 651 گوهرشاد] و يا كاتبان نسخه متعلق به مناطق مزبورند مانند: عبدالله بن آقا رضا در 1245ق (كاتب ليلي و مجنون فضولي، شماره 691 گوهرشاد) و نبي عامري در 1096ق كاتب لغتنامه امير عليشير نوايي متوفي 906 ق [نسخه 6940 مركزي].
گروهي از نسخه ها توسط كاتبان آذربايجان ايران كتابت شده است مانند: نسخه ديگر ليلي و مجنون فضولي بغدادي متوفي 976ق كه توسط شفيع تبريزي در 1228ق كتابت شده است [14742 مركزي] و يا نسخه ربع مجيّب در نجوم كه ميرزا محبعلي ناظم الملك مرندي در 1300ق نگاشته است [شماره1/12154 مركزي] و نيز نسخه تعليم الخط عبدالله صيرفي (قرن 6ق) كه توسط اَبودَودَس در 961ق كتابت و تذهيب شده است [شماره 12224 مركزي]
و بخش ديگر، نسخه هايي هستند كه در قسطنطنيه يا استانبول و بلاد ديگر تركيه امروزي متولد شده اند و متاثر از شيوه نگارش، تذهيب و واژگان تركي استامبولي قرار دارند مانند: نسخه مراثي بخط قنبر علي آل عبا (قرن 14ق) شامل مرثيه هاي رجب بن حسين از فقراي بكتاشية تركيه كه در 1203ق نوشته است [شماره 27456 مركزي] و نسخه اي بخط نسخ محمد بن حسين معاصر سلطان مراد بن سلطان سليم عثماني كه مناسك حج سنان الدين يوسف مكي زنده در 991ق را در شام استنساخ كرده است [شماره 17602 مركزي] و يا نسخة كتابچه تشكيلات اردوي همايوني عثماني در 1815 ميلادي [شماره 29181 مركزي].
قابل ذكر آنكه كاتبان ترك زبان خراسان مانند رمضان بن كربلايي مشهدي دُلو ـ از روستاي خبوشان يا قوچان ـ و كاتب نسخه ليلي و مجنون فضولي بغدادي متوفي 976ق در سال 1287ق همراه با كتابت آن دو مثنوي فارسي (بختيارنامه و موش و گربه) در همان سال استنساخ نموده و مينمايد در كنار بازنويسي كتب تركي به كتابت نسخه هاي فارسي نيز جديت داشتهاند.
سابقة وقف نسخههاي تركي به تاريخ 1145ق حدود سيصد سال پيش باز مي گردد كه نادرشاه افشار اولين نسخه تركي را وقف كتابخانه نمود و در ادامه ميرزا رضا خان نائيني، قاضي نور در مرداد 1311 و خان بابا مشار در 1346ش نسخه هايي را به كتابخانه واگذار و نياز نمودند.
در بعد از انقلاب اسلامي با شتاب آهنگ وقف و خريد، نسخههاي بيشتري كه 80% موجودي نسخههاي تركي را شامل مي گردد به مجموعه اضافه گرديد.
لهذا در اين سي سال اخير نام واقفاني همچون: سيد محمد باقر سبزواري 1405ق / سيد جلال الدين تهراني 1361ش / عليرضا شاهي 1372ش / رايزني فرهنگي ايران در سوريه 1368 / استاد جعفر زاهدي 1377ش / احمد شاهد اسفرايني 1381ش / حاج آقاي نيري كاشمري 1382 و مقام معظم رهبري حضرت آية الله خامنه اي «ادام الله عناياته» كه خلال سنوات 1373 تا 1387 نسخه هايي را به زبان تركي وقف و نياز داشتهاند.
صرف نظر از نام نيك انديشان و ارادتمندان ساحت قدسي حضرت رضا عليه السلام كه مجموعههاي خطي و نفيس خود را اهداء نموده اند، بيشترين تعداد نسخه هاي مزبور در موضوعات منظوم و منثور ادبي قرار گرفتهاند مانند: دواوين شعرا، مثنويات و در مراحل بعدي نسخه هايي در مباحث عقايد و فقه و اخبار و برخي علوم پزشكي و نجوم و جنگي و تجويد و تاريخ ملاحظه مي شوند.
دواوين و شرح متون مانند: ديوان فضولي بغدادي ( ـ976ق) / ديوان امير عليشير نوايي
(
ـ960ق) / ديوان مشرب / قصيده التجائيه ابوالحسن صفا (14ق)/ ترجمه قصيده
برده بوصيري از قطب الدين خلواتي/ شرح ديوان حافظ از سروري( ـ969ق)/ شرح
گلستان سعدي از ملا شمعي.
مثنويات: ليلي و مجنون فضولي/ يوسف و زليخا مظلوم (قرن 13ق)/ وفات نامه پيامبر اكرم ص (قرن 13ق)/ گلشن مصائب واصف تبريزي (قرن13ق).
متون منثور ادبي و جنگهاي اشعار: كه عموماً شامل مرثيه هاي ائمه اطهار (ع) و اولياء الله هستند مانند: محبوب القلوب امير عليشير نوايي ( ـ906ق)/ بحارالانشاء از قرن 12ق/ جنگ مراثي علي نوحه خوان/ جنگ اشعر دلريش (قرن 13ق)/ و جنگ مرثيه رجب بن حسين در 1203ق.
متون تاريخ زندگاني ائمه اطهار عليهم السلام: خصوصاً حضرت سيد الشهدا عليهم السلام و ترجمه احوال شعرا مانند: حديقة السعدا فضولي بغدادي در ترجمه روضة الشهدا ملا حسين كاشفي در مصائب و زندگاني امام حسين عليه السلام/ داستان محمد حنيفه/ مقتل و مصائب سيد الشهدا/ جنانالمومنين از رضا خاكسار (قرن12ق) در مصائب و زندگاني سيد الشهدا و واقعه طف/ مجالس النفايس امير عليشير نوايي در تاريخ ادبيات/ تذكره شيخ صفي الدين اردبيلي.
كتب لغت دو زبانه مانند: لغت حليمي (قرن 10ق) يا شرح بحرالغرايب/ لغت نامه امير عليشر نوايي/ نصاب تركي علي بادكوبه اي (قرن14ق).
و متون علمي مانند: ربع مجيب نعمت الله (قرن13)/ رساله معرفت اسطرلاب از مصطفي بن علي موقت جامع خاقان در استامبول/ طالع نامه از محمد چلپي موقت مسجد جامع شهزاده/ غاية البيان در تدبير بدن انسان از رئيس الاطباء صالح بن نصرالله معروف به ابن سلوم حلبي متوفي 1080ق در بيان امراض. مفردات و مركبات ادويه كه به نام محمد خان پسر ابراهيم خان سلطان عثماني نگاشته است.
در ميان مجموعه نسخه هاي معرفي شده دستخطهاي: محمد بن حسين عالم و فقيه معاصر سلطان مراد عثماني [مناسك حج 17602 مركزي]. درويش طالوي (قرن 12 ق) ساكن دارالعدل قسطنطنيه [معرفت رجال الغيب.2/ 2011 مركزي]. دلريش شاعر قرن 13ق (جنگ اشعار 18502 مركزي ). ملاعلي نوحه خوان ( قرن 13 و 14 ق) [جنگ مراثي. 16794 مركزي] و غير اينها را ميتوان مشاهده كرد.
تعليم خط عبدالله صيرفي (قرن 6 ق) به خط نسخ خوش در 961ق با تذهيب و كتابت ابودَودَس كاتب.
ترجمه قصيده برده بوصيري با ترجمه تركي منظوم از قطب الدين خلواتي به خط نسخ و نستعليق عصر مترجم و تذهيب و سرلوح كم كار.
جنگ اشعار شامل 103 برگ كه محمد بن علي در 1013 ق با سجع مهر «مظهر لطف اللهي محمد بن علي» جمع آوري نموده و شامل اشعار و غزليات و رباعيات و قصايد مشهور شعراي تركيه است از قبيل: نجاتي بيگ، سماعي، شمعي چلپي، قصيده در فتح استامبول در 857ق توسط سلطان محمد، نحسي، شريفي، اموي چلپي، غزل حيرتي، تخميص گناه با ذكر مقامات و گوشه ها و رديف هاي آوازي ابيات مانند: پنجگاه، سه گاه، عشيران، دوگاه، حسيني، نوا، لغز سلطان مراد، غزلي از ثاني سلمه الله، عبيدي، نظيرههايي از باقي افندي، عالي افندي، شاني، نوعي چلپي، لساني، قبولي، خلدي، اسيري، كمال پاشازاده، احمد چلپي، اصولي، حياتي، قابلي افندي، بهاري چلپي، عبيدي، رضايي، وارسقي يك غزل از سلطان سليمان، نيلي افندي، چند قطعه در ماده تاريخ جنگ با روم در 923 ق، رباعي اثر طبع خفي چلپي ادرنهاي، حقيري، احمدي، عزيزاده افندي، آهي چلپي، فغاني چلپي، وحدتي، وصال چلپي، سپاهي، اسيري، تخميس بياني از يحيي افندي، مرادي ، جناني و شمس تبريزي و ديگران.
بعد از مقدمة نه چندان مختصر، نسخه هاي تركي موجود به تنظيم الفباء و در سطور زير اطلاع رساني ميشود:
تركمني، اخبار از محمد عوض بن صدرالدين قراقاش در تعيين سعد و نحس ايام:
27736 (نستعليق 12 ق، 25 گ، كامل، وقفي مقام معظم رهبري در 1380)
دستور به تركي، از ـــــ ؟ شامل ادعيه تعقيبات نماز:
11896 (نسخ شعبان 1154 ق، كامل، 102 گ، وقفي محمد وجداني در 1359ش)
تركي، هيأت و نجوم. از مصطفي بن علي موقت جامع خاقاني در استامبول در يك مقدمه و 45 باب: 1/12084 (نسخ 13 ق، 44 گ، كامل، وقفي سيد جلالالدين تهراني در 1361)
تركي، ادبيات، از ــــــ ؟ در شيوه نامه نويسي، 471 گوهرشاد (نسخ 12ق، 188 گ، كامل، وقفي سعيد طباطبايي در 1332)
تركي، معاني و بيان از مصطفي بن شعبان سروري، 4705 غرب (نسخ 13 ق، 95 گ، نر)
تركي و عربي، تجويد و قراءت، از قاريان، قرن 13 ق: 1990 گوهرشاد (نستعليق 13 ق، 18 گ، نر)
تركي، اثر طبع بنده ده ؟، در جزوهاي در مباحث
29277 (نستعليق 1262ق، 21 گ، كامل، وقفي محسن حسيني، 1382)
تركي، تاريخ و عرفن، شجرهنامه پادشاهان صفوي از صفيالدين اسحاق بن جبرئيل اردبيلي متوفي 735 ق:
59 (نسخ خوش 11 ق، 139 گ، نر، وقفي نادر شاه 1145 ق)
تركي، خوشنويسي از عبداللع صيرفي (6 ق):
12224 (نسخ ممتاز ابودودس 961 ق، 24 گ، كامل، تذهيب نسخه توسط كاتب، وقفي سيد جلالالدين تهراني، 1361)
تركي، اخبار، احتمالاً از رضا خاكسار در ثواب و فضيلت مرثيه سرايي سيدالشهداء:
14489 (نسخ علي بن كربلايي تبريزي، 1153 ق در تبريز، 119 گ، كامل، وقفي سيد محمد باقر سبزواري، 1405 ق)
تركمني، ادبيات، جامع، ملا قوئنج جهت فرزندش شامل حِكم خواجه احمد سوي عارف قرن 6 ق تركمن و اشعار قل تمور:
28181 (نستعليق 1312ق، 156 گ، قف، خريداري در 1381)
تركي و فارسي، علوم غريبه و كيميا، از ـــــ ؟، شامل خطوط مرموزه و اقلام هندي و يوناني و اوزان صغار و كبار و تعبير خواب:
26242 (نستعليق 13ق، 63 گ، كامل، وقفي جعفر زاهدي 1377)
تركي، ادبيات اثر طبع علي نوحه خوان (14 ق):
16794 (نستعليق تحريري شاعر 1341 ق، 174 گ، كامل، خريداري در 1367)
تركي استامبولي، ادبيات، جامع: محمد بن علي در 1013ق با سجع مهر» مظهر لطف الهي محمد بن علي با اشعاري از نجاتي بيگ، سماعي، شمعي چلپي، قصيده در فتح استامبول در 857 ق توسط سلطان محمد و شعراي ديگر تركيه و عثماني:
29211 (نسخ و نستعليق 11 ق، 103 گ، كامل، وقفي حاج آقاي نيري كاشمري در 1382)
تركي، ادبيات، اثر طبع شاعري با تخلص دلريش (13 ق):
18502 (نستعليق تحريري شاعر 1286 ق، 110 گ، كامل وقفي عليرضا شاهي در 1372)
تركي، اخبار و مصائب از مداحان و ذاكران مشهد رضوي در مصائب كربلا:
14711 (نستعليق 14 ق، 146 گ، كامل، وقفي سيد محمد باقر سبزواري، 1405ق)
تركي، ادبيات از ــــ ؟ شامل نوحه در مراثي سيدالشهدا و امير مؤمنان عليهما السلام:
29266 (نستعليق 13 ق، 53 گ، كامل، وقفي آقا نبوي كاشمري در 1382)
29208 (شكسته نستعليق، 13 ق، 52 گ، نف، وقفي آقا نيري كاشمري در 1382)
تركي، ادبيات، اثر طبع رجب بن حسين در 1203ق از فقراي بكتاشي تركيه، در مراثي ائمه(ع):
27456 (نستعليق تحريري قنبر علي آل عبا، 1303 ق، 88 گ، كامل، خريداري)
تركي، ادبيات، از محمد بن سليمان فضولي بغدادي (913 ـ 976 ق) به شيوه روضة الشهداء ملا حسين كاشفي متوفي 910 ق
نگاشته كتاب در 1271 ق در بولاق چاپ شده است.
719 گوهرشاد (نستعليق عبدالرضا بن حمزه، 1075 ق، 272 گ، كامل، وقفي سعيد طباطبايي در 1332)، 15135 (نستعليق تحريري 1015 ق، 238 گ، كامل، وقفي مكتبة اميرالمؤمنين در 1365)، 19219 (نستعليق عبدالشكور بن خداويردي شاه كرم، 1260 ق، كامل، 170 گ، وقفي سعيد شكوري در 1373)، 9470 (نستعليق 1271 ق، حجت سليمان، 157 گ كامل وقفي خان بابا مشار در 1345)
تركي، تاريخ اسلام، از ــــ ؟
555 گوهرشاد (نستعليق 13 ق، 59 گ، وقفي سعيد طباطبايي در 1332)
تركمني، اخبار، از علماء عامه قرن 13 ق در عقايد و اخلاق:
28219 (نستعليق 1299 ق، 160 گ، خريداري 1381)
تركمني، ادبيات، اثر طبع خواجه احمد يسوي (قرن 6 ق):
27373 (نستعليق تحريري امان مراد، 13ق، 38 گ، كامل، خريداري در 1380)
تركي، ادبيات، اثر طبع محمد بن سليمان فضولي بغدادي (913 ـ 976 ق): 9659 (نستعليق روحي بن خيري، 991 ق، 180 گ، كامل، وقفي خان بابا مشار)، 15105 (نستعليق 993 ق، 112 گ، كامل، مذّهب و سرلوح دارد، مكتبه اميرالمؤمنين در 1365)، 444 گوهرشاد (نستعليق 10ق، 100 گ، كامل، وقفي سعيد طباطبايي در 1332)، 928 گوهرشاد (نستعليق 12 ق، 128 گ، نف، وقفي سعيد طباطبايي در 1332)، 12547 (نستعليق محمد ملا بن سعد محمد، 1279 ق، 90 گ، وقفي حسين كي استوان در 1348)
تركمني، ادبيات، اثر طبع مختوم قلي فراغي (1146 ـ 1205ق):
28220 (نستعليق 1308 ق، 57 گ، نف، خريداري در 1381)
تركي، ادبيات، اثر طبع مشرب يا مشرب ديوانه ساكن كاشغر شامل غزليات و مثنويات با مضامين عرفاني:
11964 (نستعليق مخلوط شكسته 1282 ق، 336 گ، كامل، وقفي سيد محمود رحيمزاده، متوفي در خرداد 1361)، 1/28165 (نستعليق 13 ق از برگ 24 تا 46، كامل، خريداري در 1381)، 8794 (نستعليق پادشاه خواجه بن رحمتالله در 1312 ق، 364 گ، كامل، خريداري در 1338)
تركي، ادبيات، اثر طبع امير عليشير نوايي (9060 ق)، 4901 شامل غزليات (نستعليق 10 ق، 3 گ، وقفي ميرزا رضا خان نائيني در 1311)، 15819 (نستعليق تحريري، 13 ق، 84 گ، كامل، خريداري در 1367)
تركي، هيأت و نجوم از نعمتالله 13 ق در ارتفاع ربع دايره ضمن مقدمه و سيزده باب:
12154 (نستعليق شكسته ميرزا محبعلي ناظمالملك مرندي، 1300 ق در خوي، 8 گ، كامل، وقفي سيد جلالالدين تهراني در 1361)
تركي، هيأت و نجوم از نعمت الله (13 ق)
در مقدمه و دوازده باب در معرفت درجه شمس و جيب قوس:
1/12154 (نستعليق شكسته ميرزا محبعلي ناظمالملك مرندي در 1300 ق در خوي، 8 گ، كامل، وقفي سيد جلالالدين تهراني در 1361)
تركي و فارسي، علوم غريبه، رساله در استخراج ضمير است
23113 (نستعليق 13 ق، 16 گ، نف، خريداري در 1329)
تركي، فقه، از نامراد وجدي:
775 كتابخانه غرب (نسخ محمد بن حسن قره حصاري، 1059 ق، 257 گ)
فارسي و تركي، لغت، از لطفالله بن ابو يوسف حلبمي (قرن 10 ق):
27383 دفتر اول (نستعليق تحريري ممتاز، 11 ق، 131 گ، موجودي تا حرف ن، خريداري)
تركي، ادبيات، از مصطفي سروري متوفي 969 ق، از شعراي عثماني :
7135 (نستعليق 13 ق، 88 گ، نر، خريداري در 1327 ش)
تركي، ادبيات، شاحر= احمد بلالي؟ شرحي بر قصيده برده بوصيري
15178 (نسخ 1135 ق، 44 گ، كامل، وقفي خليل علوي خويي)
شرح گلستان سعدي
تركي، ادبيات، از ملا شمعي، 15173 (نسخ علي خان بن رمضان 1154 ق، كامل، 187 گ)
تركي، هيأت و نجوم، از محمد چلپي موقت مسجد جامع شهزاده در احكام نجوم:
12084 (نسخ 13 ق، 67 گ، نوچند صفحه، وقفي سيد جلال الدين تهراني، 5/1361)
تركي، عقايد از ملا احمد فاضل اردبيلي، مصور به نام شاه عباس ثاني:
28668 (نستعليق خوش بن علي اصغر اردبيلي، 1309 ق، در دارالارشاد اردبيل، 72 گ، كامل، وقفي احمد شاهد در 1381)
تركمني، عقايد حنفي، از علماء عامه تركمن:
28221 (نستعليق خواجه محمد بن محمد صالح، 1308 ق، 64 گ، كامل، خريداري در 1381)
تركي، پزشكي، از رئيس الاطباء صالح بن نصرالله معروف به ابن سلوم حلبي متوفي 1080 ق كه در بيان امراض و مفردات و ادويه مركبه به نام محمد خان بن ابراهيم خان سلطان عثماني نگاشته:
5204 (نستعليق مخلوط شكسته، 12 ق، 165 گ، كامل، وقفي ميرزا رضا خان نائيني در مرداد 1311)
تركمني، فقه حنفي، در مباحث طهارت و صلوة:
28180 (نستعليق 14 ق، 34 گ، نر، خرداري در 1381)
تركي و ترجمه فارسي، ادبيات، اثر طبع ابوالحسن بن كاظم متخلص به صفا (14 ق):
16662 (نستعليق 13 ق، 35 گ، كامل، خريداري در 1367)
تركي و فارسي، ادبيات و مناقب، از قطبالدين سعدالله خلواتي، نسخه ترجمه منظوم قصيده برده در مدح پيامبر اكرم (ص) سروده محمد بن سعيد بوصيري است:
26092 (نسخ و نستعليق 13 ق، 47 گ، كامل، سرلوح دارد، وقفي جعفر زاهدي در 1377)
تركي، علوم جنگي و اسناد، از ـــ ؟، عنوان تركي: «دولت عليه عثمانيه اوردوي همايون تشكيلاتي در 1815 م شامل معرفي قواي سهگانه:
29181 (نسخ 1329 ق، 83 گ، نو، وقفي حاج آقا نيري كاشمري در 1382، داراي يك تصوير سربازهاي ارتش)
تركي، ادبيات، اثر طبع احمد بن محمد صادق واصف تبريزي (13 ق)
14399 (نستعليق شكسته، 13 ق، 220 گ، وقفي سيد محمد باقر سبزواري در 1405 ق)
تركي، لغت، از اميرعليشير نوايي ( ـ 906 ق):
6940 (نستعليق بني عامري 1096ق، 182 گ، كامل، وقفي ملكزاده كوثر در 1363)
تركي، ادبيات، اثر طبع محمد بن سليمان فضولي بغدادي (913 ـ 976 ق) :
14742 (نستعليق شفيع تبريزي 1228ق، 72 گ، وقفي سيد محمدباقر سبزواري در 1405ق)
619 گوهرشاد (نسخ عبدالله بن آقا رضا، 1245 ق، 128 گ، نل، وقفي سعيد طباطبايي در 1332)، 15821 (نستعليق 1287 ق، 36 گ، نل، خريداري در 1367)، 15826 (نستعليق تحريري 13ق، 160 گ، نف)
تركي، تاريخ ادبيات، از امير عليشير نوايي (844 ـ 906ق):
15995 (نستعليق 1134ق، 140 گ، كامل، وقفي بنياد مستضعفان تهران در 1367)
تركي، ادبيات، اثر طبع امير عليشير نوايي ( ـ 906ق):
12055 (نستعليق 1122 ق، 68 گ، كامل، وقفي سيد جلالالدين تهراني در 1361)
9783 (نستعليق مقصود بن خليفه 1257 ق به نام پلنگ تويش خان؟ در مشهد، گ، كامل، وقفي خان بابا مشار در 1346)
تركي، علوم غريبه از محمد صالح (قرن 14 ق)
در مباحث علم رمل:
7920 (نسخ 14 ق، 39 گ، كامل، خريداري در 1329 ش)
تركي استامبولي، جغرافيا و تاريخ، از علماء حنفي
1/29792 (نسخ تحريري 12 ق، از برگ 21 تا 36، نو، وقفي رايزني فرهنگي ايران در دمشق 1368)
تركي استامبولي، عرفان از درويش طالوي از نقي در دارالعدل قسطنطنيه براساس آراء شيخ محييالدين عربي به همراه مصاديق و توسلنامه منظوم به عربي:
2/2011 (نسخ تحريري مؤلف 12 ق، 4 گ، كامل)
تركي، اخبار و مصائب ائمه عليهم السلام :
14749 (نستعليق 13 ق، 48 گ، نو، وقفي سيد محمد باقر سبزواري در 1405ق)، 14654 (نسخ 13 ق، 237 گ، نو، وقفي سيد محمدباقر سبزواري در 1405 ق)، 27517 (نستعليق خوب، 13 ق، 110 گ، نو، خريداري در 1380)، 2415 گوهرشاد (نستعليق تحريري 14 ق، 85 گ، نف)
تركي، علوم غريبه و نجوم، ترجمه ملحمه دانيال نبي (ع) از حبيش بن ابراهيم تفليسي ـ 629 ق برگرفته از فرمايشات امام صادق(ع) و دانيال نبي در شماره ماههاي رومي كه براي ابوالفتح قرل ارسلان نگاشت. ترجمه به تركي: سيد احمد عزت 13 ق
791 گوهرشاد (نسخ 13 ق، 73 گ، كامل، وقفي سعيد طباطبايي در 1332)
تركي استامبولي، فقه حنفي، نقل از مناسك حج سنان الدين يوسف مكي زنده در 991 ق نقل كننده: محمد بن حسين معاصر سلطان مراد بن سليم عثماني :
17602 : نسخ نائل 12 ق در شام، از برگ 1 تا 18، نل، وقفي رايزني فرهنگي ايران در دمشق در 1368)
تركي استامبولي، فقه حنفي، از ــــ ؟
29792 (نسخ و نستعليق 12 ق در شام از برگ 10 تا 19، نل، وقفي رايزني فرهنگي ايران در دمشق، 1368)
تركي، لغت، از علي بادكوبهاي، 14 ق: 1/1968 گ (نسخ و نستعليق 14 ق، 9 برگ كامل)
تركي كاشغري، ادبيات، در رحلت پيامبر اكرم(ص) و شهادت حضرت زهرا و حسنين عليهم السلام كه در 1207 ق سروده :
28165 (نستعليق 13 ق، از برگ 1 تا 23 كامل، خريداري 1381)
تركي، ادبيات، اثر طبع شاعري با تخلص مظلوم (13 ق):
651 گوهرشاد (نستعليق رمضان بن كربلايي مشهود مشهور به دُلو، 1261 ق، 93 گ، نل، وقفي سعيد طباطبايي در 1332)
منابع :
1-نشريه الكترونيكي شمسه
2- كتابخانه و موزه و مزكز اسناد مجلس شوراي اسلام