تحريف تاريخ (2)

یازار : ay han

+0 به یه ن

تحريف تاريخ  (2)                       

                                         بخشي از كتاب 

                     ‌تركان و بررسي تاريخ، زبان و هويت آنها در ايران    

                                    نويسنده : حسن راشدي           

   كشور ايران كشور كثيرالمله است. از ۷۰۰۰ سال پيش تاكنون ملل و اقوام مختلف با زبانها و

 فرهنگهاي متنوع در اين كشور پهناور به زندگي در كنار هم ادامه داده و از راه پر پيچ و خم تاريخ

ايران گذر كرده­اند.

از زمان پيدايش اوّلين تمدن بشري توسط سومرهاي التصاقي زبان و بومي- ايران, تا رسيدن اولين كوچ از اقوام آريايي تحليلي زبان از استپ­هاي جنوب سيبري به اين منطقه در سال ۹۰۰ قبل از ميلاد, و در ادامه كوچ اقوام سكا, ايشغوز, اشكاني, خزر, هون, پچنك, قبچاق, اوغوز و ديگر اقوام ترك در سالهاي قبل و بعد از ميلاد مسيح به اين سرزمين و تشكيل كشور كثيرالمله­اي كه آنرا ايران مي­ناميم, اين سرزمين همواره پهنه زندگي و رشد و توسعه زبانها و فرهنگهاي متفاوت بوده است!

علاوه بركتيبه­هايي كه به زبانهاي سومري, ايلامي, اورارتويي و ماننايي نوشته شده است, نوشته شدن كتيبة بيستون كرمانشاه به سه زبان بابلي, توراني (ايلامي) و فرس, در دورة هخامنشيان, و آثار بيشمار باقي مانده از سه زبان عربي, تركي و فارسي دري پس از شروع حاكميت اسلام در ايران تا پايان دورة قاجاريه, نشان از موجوديت و زندگي زبانهاي ملل و اقوام ايراني در كنار هم در طول تاريخ هفت هزار ساله در ايران دارد.

 به ديگر معني بايد گفت تا پايان دورة قاجاريه, كشور ايران هرگز يك زباني و يك فرهنگي را چه در سطح دولتي و به صورت رسمي, و چه در سطح ملّت و به صورت ملّي تجربه نكرده بود؛ تنها پس از حاكميت رضاخان و محكم شدن پايه­هاي حكومت مستبدانه و نژادپرستانه وي است كه تدريس و تحصيل تنها يك زبان در ايران, و ممنوع و قدغن شدن تدريس و تحصيل ديگر زبانها در دستوركار قرار مي­گيرد![1]

از دوران حاكميت رضاخان است كه سياستهاي شوونيستي آنچنان شتابي به خود مي­گيرد كه روشنفكراني چون محمود افشار كه به مدت طولاني در كشوري چون سوئيس تحصيل كرده و زندگي مسالمت­آميز ملتهاي اين كشور كوچك را با سه زبان رسمي و يك زبان منطقه­اي به چشم خود ديده و تجربه كرده بود تبديل به ناسيوناليست افراطي شده تئوريهاي قلع و قمع زبانها و فرهنگهاي غيرفارسي ايران را صادر مي­كند و از نزديكان و مقرّبين رضاخان مي­گردد!

 محمودافشار با نزديكي به رضاخان و تبديل شدن به تئوريسين افكار مستبدانه و نژادپرستانه وي, با تشكيل «بنياد افشار» و با همفكري افرادي چون محمدعلي فروغي, سيدضياء و ديگر باستانگرايان به تبليغ تئوريهاي شوونيستي مي­پردازد!

 محمود افشار با گذاشتن ۳۲ رقبه از ثروت خود در اختيار «بنياد افشار» كه سر به ميلياردها تومان مي­زند اقدام به تحريف تاريخ تركان و تلاش جهت از بين بردن زبانهاي غيرفارسي بخصوص تركي در ايران مي­كند!

 وي در قسمتي از وقفنامه خود توصيه به ايجاد «كودكستان شبانه­روزي نمونه» مي­كند كه مجهز به تمام وسائل آموزشي كودكان باشد و كودكاني كه از آذربايجان به تهران فرستاده مي­شوند در آن آموزش ببينند ! ! [2]

براي به اجرا درآمدن برنامه­هاي شوونيستي محمود افشار و همفكرانش, زمانيكه محمود افشار مرامنامة انجمن «ايران جوان» را منتشر مي­كند, رضاخان اعضاء انجمن را مي­خواهد و بعد از شنيدن عقايدشان مي­گويد: «اينها كه نوشته­ايد بسيار خوبست . . . .ضرر ندارد. با ترويج مرام خودتان چشم و گوش­ها را باز كنيد و مردم را با اين مطالب آشنا بسازيد. حرف از شما ولي عمل از ما خواهد بود. به شما اطمينان و قول مي­دهم كه همة اين آرزوها را برآورم و مرام شما را كه مرام خود من است از اوّل تا آخر اجرا كنم. اين نسخه مرامنامه را بگذاريد نزد من باشد, چند سال ديگر خبرش را خواهيد شنيد.»[3]

 با حاكميت رضاخان و تحت تأثير تبليغات آپارتايدي وي افرادي از ميان مردم آذربايجان بر عليه هويّت و موجوديت خود عصيان مي­كنند! علّت اين عصيان, احساس حقارت و بي­هويتي بر اثر عدم آگاهي از پيشينة زبان, ادبيات, فرهنگ خودي است كه منجر به از خود بيگانگي و به قول دكتر شريعتي, الينه شدن مي­گردد.

 دكتر شريعتي دربارة علت بوجود آمدن چنين حسّي در انسانها مي­گويد:

 «وقتي يك روشنفكر با «خويشتن» مي­گسلد و اين خويشتن عبارت از تاريخ و فرهنگ و سنت و زبان و ادب و محتواي معنوي ملّت يعني ملّيت وي است و ناچار, خلاء وجودي خود را با محتواي فرهنگي ديگري پر مي­كند, انساني بيگانه با خويش مي­شود و اين «غير» همچون «جنّ» در ماهيت و شخصيت ملّي او رسوخ و حلول مي­نمايد و آنگاه او عوضي نظر مي­دهد و راه را هم عوضي انتخاب مي­كند و عوضي عمل مي­كند. چون به تعبير عاميانه اما پر معني, او به راستي يك «آدم عوضي» است. چنين آدمي فرق نمي­كند كه يك تحصيلكرده باشد يا فقط متجدد, ماركسيست باشد يا ليبراليست, دست چپي باشد و يا دست راستي, اين ماركها همه به مثابه برچسب­هايي است بر روي ظرفي كه درونش هيچ چيز ندارد.»[4]

بدين سان تاريخ جديدي براي ايران نوشته مي­شود و تاريخ ۷۰۰۰ ساله ايران در حكومتهاي هخامنشي و ساساني خلاصه مي­گردد و افتخار بر كوروش و داريوش, دين زرتشتي و قوم آريايي و پارسي كه سرآمد همة ملتهاي جهان باشد سرلوحة تبليغات رضاخاني قرار مي­گيرد! و در اين بحبوبه اگر كسي  بخواهد براي خود هويتي كه بتواند بر آن ببالد دست و پا كند چاره­اي جز چسباندن خود به هخامنشيان و ساسانيان و قوم پارس و پارسيان ندارد و اين در حالي است كه تاريخ, حقيقت ديگري را بيان مي­كند:

 «البته بر تمامي خردمنداني كه تعصب قومي و ملّي را بر تحقيق جدي برتر نمي­دارند, آشكار است كه ايرانيان, پس از حضور هخامنشيان تا قرن اولية هجري, به علّت تسلط نظامي اقوام بيگانه و فقدان فضايِ مناسب براي ارائه انديشه, به عرصة تأليف و عرضه حكمت و خرد بومي و ملّي وارد نشده­اند. در هيچ زماني از اين دوران دراز, ردّي از همكاري اقوام كهن ايران [سومري, ايلامي, اورارتويي, ماننايي و . . . ] با حكومت مركزي ديده نمي­شود و متجاورين غيرايراني تا آخرين نفس و تا پايان ساسانيان, جز تضعيف و تخريب توانائيهاي اقوام ديرين ايران كهن نقشي ايفا نكرده­اند و آنچه را كه آنان به جهان, از ايران و ايراني نشان داده­اند, تنها نيزه پارسي بوده, كه متاسفانه بسيار نيز دور رفته است. . . بدين ترتيب با نگاه غير متعصّب و بي­غرضي, دوران ۱۲۰۰ ساله تسلط قبايل ناشناس, غيربومي و غير ايراني بر سرزمين و مردم ايران[از زمان هخامنشيان تا پايان ساسانيان] را بايد دوران فترت تمدن ايران دانست. دوراني كه ايران از هر بابت دچار افول مي­شود و در زير ساخت فرهنگ بشري غايب است. تنها پس از اسلام و با فروپاشي نظام سلسله­هاي بيگانه است كه ملل ساكت شده و مغلوب ايران كهن, بار ديگر جان مي­گيرند. . . ».[5]

ويل دورانت تاريخ نگار مشهور هم مي­نويسد: «آنچه مايه شگفتي مي­شود اين است كه مردم ماد و پارس با وجود آن ديني كه داشتند, تا چه حد بي­رحم بودند, بزرگترين شاه ايشان, داريوش اوّل در كتيبة بيستون مي­گويد: فرورتيش دستگير شد و او را نزد من آوردند. گوشها و بيني و زبان او را بريدم و چشمهاي او را در آوردم. . . »[6]

«داستانهايي كه پلوتارك در سر گذشت اردشير دوم و حوادث اعدامي كه به فرمان وي صورت گرفته نقل مي­كند, نمونه­هاي خونيني از اخلاق شاهان پارس را در دورة اخير آنان نشان مي­دهد؛ بر كسانيكه خيانت مي­ورزيدند هيچگونه رحمت و شفقتي روا نمي­داشتند. اينگونه اشخاص و پيشوايان ايشان را به دار مي­آويختند و دخترانشان را به اسيري مي­بردند و مي­فروختند». [7]

هرودوت در كتاب تاريخ خود (جلد ۴, ص ۲۳۴) در مورد يكي از نمونه­هاي تاريخي آن مي­نويسد: پارسها به اهالي شهر برگه (برقه) قول دادند كه تا وقتي زمين به حال خود باقي است به آنها كاري نداشته باشند و چون زيرزمين را خالي كرده بودند زمين فرو رفت. آنگاه آنها قول خود را شكسته و شهر را تصرف و . . . پستان زنان را بريدند و حصارهاي شهر را با آن زينت كرد [ند].[8]

در مورد اَمرد بازي پارسيان, ويل دورانت چنين نظر مي­دهد:

 گفته هرودوت چنين است: «پارسيان اَمرد بازي را از يونانيان آموخته­اند» از سرزنشهاي سختي كه «اَوِستا» دربارة عمل. . . مي­كند, تا حدي گفته هرودوت تأييد مي­شود: «اَوِستا» در چند جا تكرار مي­كند كه اين گناه زشت قابل آمرزش نيست, «هيچ چيز آن را پاك نمي­كند».[9]

همچنين ويل دورانت در مورد رواج ازدواج و همخوابگي با محارم در بين پارسيان مي­گويد:

 «چون فرزندان به سن رشد مي­رسيدند, پدران اسباب كار زناشويي ايشان را فراهم مي­ساختند. دامنه انتخاب همسر وسيع بود, زيرا چنانكه روايت شده ازدواج ميان خواهر و برادر, پدر و دختر و مادر و پسر معمول بوده است».[10]

دكتر ضياء صدر هم درباره آزاد بودن ازدواج با محارم در ميان پيروان دين زرتشت و پارسيان پيرو اين دين, و شعري كه به زبان فارسي در اين باره سروده شده است, به نقل مي­نويسد:

 «حلالند حوران سيمين بدن  

 چه مادر, چه خواهر, چه دختر, چه زن»[11]

دكتر علي لاريجاني رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي در مراسم بزرگداشت ميلاد پيامبراسلام (ص) در سخنان پيرامون شرايط ايران قبل از اسلام گفته است: «ايرانيان قبل از اسلام مردماني بي­سواد, بي­فرهنگ و وحشي بودند و خود نيز علاقه داشتند بي­سواد بمانند.» وي همچنين تمام پيشرفتهاي فرهنگي و علمي ايرانيان قبل از اسلام را دروغ خوانـــده و اندك فعاليت­هايي نظير تأسيس دانشگاه «جندي شاپور» را حاصل تلاش عده­اي از مسيحيان دانسته است.[12]

ويل دورانت هم در مورد عدم علاقة پارسيان به فرهنگ و هنر در دوران قبل از اسلام نظري اين چنين دارد: «چون پارسيان تمام همت خود را متوجه برپا ساختن كاخ شاهنشاهي خويش كرده بودند, ديگر وقت و نيروي ايشان براي كاري جز جنگ و كشتار, كفايت نمي­كرد, به همين جهت در مورد هنر, مانند روميان, قسمتِ عمدة توجه آن به چيزي بود كه از خارج ايران زمين وارد مي­شد. البته ذوق زيباپسندي داشتند, ولي ساختن چيزهاي زيبا را بر عهدة هنرمندان بيگانه, يا بيگانگانِ هنرمندي كه در داخل ايشان به سر مي­بردند, مي­گذاشتند. . . »[13]  

علي­رغم اين حقايق تاريخي, در دورة پهلوي اول, پروژه­هاي كوتاه مدت و طولاني مدت با هزينه­هاي سرسام­آور براه افتاد و تحريف تاريخ تركان, زبان­سازي و هويت تراشي براي ايرانيان غيرفارس رونق گرفت و دشمني و تبليغات عليه زبانها و فرهنگهاي ايراني غيرفارسي, بخصوص تركي در اولويت اين برنامه­ها قرار داده شد.[14]

پروژة تحريف تاريخ و انكار زبان و فرهنگ تركان ايران تا بدانجا پيش رفت كه در كتابهاي چاپ شده در دوران پهلوي، تركان تنها " غلاماني بودند در دربار ساماني " ![15] و جز كشت وكشتار و ويراني و ضد تمدن و فرهنگ بودن چيز ديگري از دستشان بر نمي آمد !

كتابهاي درسي  تاريخ  مدارس و دانشگاهها، بخصوص تاريخ هزار ساله اخير ايران از زمان غزنويان تا دوران قاجار طوري نوشته شد كه دانش آموزان و دانشجويان احساس نمي كردند سلاطين و زمامداران  تاريخ هزارساله اخير ايران همه از تركان بودند و بيش از نود و        پنج درصد آثار ادبي و فرهنگي زبان فارسي, در طول حكومت هزار ساله تركان ايران آفريده شده و شعرا و نويسندگان نامي آثار فارسي چون خاقاني، نظامي، مولوي، خيام، سعدي، حافظ، و حتي فردوسي كه افسانه شاهنامه را نوشته است و ديگر آفرينندگان آثار فارسي همه و همه در طول دوران حاكميت پادشاهان ترك ايران و با صله و انعام آنها به اوج شهرت ومكنت رسيده اند !

 در دوران حاكميت رضاخان افكار پان فارسيستي آنچنان شتابي به خود گرفت كه در كتابهاي چاپ شده در اين دوران هنگام ارائه آمار از زبانهاي رايج در ايران, بعد از زبان ادبي (فارسي), نام زبانهاي افغاني يا پشتو, كردي, بلوچي, ارمني, بني­اسرائيلي, زرتشتي, كلداني و لهجه­هاي مازندراني, گيلكي, سمناني, بروجردي و كاشي در ليست زبان و لهجه­هاي رايج مردم ايران آورده شد, ولي از برده شدن نام زبان تركي كه نزديك به نصف جمعيت ايران بدان تكلم مي­كردند به طرز احمقانه­اي خودداري گرديد! همچنين از زبان تركمني كه شاخه­اي از زبان تركي بود و جمعيت آنها به مراتب بيشتر از جمعيت ارمني­ها, بني­اسرائيلي­ها و زرتشتي­هاي ايران در اين دوره بود, و از زبان عربي كه بيشتر مردم خوزستان و سواحل جنوب بدين زبان سخن مي­گفتند نامي به ميان نيامد!

.......                

در اينجا به علت حجم زياد ، تصوير متن نوشته اين كتاب حذف شده است

.......                                                                                                                                  

دكتر پرويز ناتل خانلري رئيس فرهنگستان ايران دوران پهلوي نيز به تبعيت از افكار پان­فارسيستي, در كتاب «زبانشناسي و زبان فارسي» ضمن بر شمردن زبانهاي غيرفارسي و محلي ايران چون كردي, لري, بلوچي, گيلكي, مازندراني, تالشي, ذرفولي, سمناني و . . . از زبان تركي آذربايجاني, تركي تركمني و عربي كه زبان اكثريت مردم كشور است سخني به ميان نمي­آورد ! [17]

در سال 1309، به دستور رضاخان  تدريس فارسي در مدارس كشور اجباري و تحصيل به زبانهاي غيرفارسي ممنوع گرديد و تحصيل و تدريس به زبان تركي آذربايجاني كه اوّلين مدرسه مدرن ايران و نخستين روش تدريس با اصول صوتي در دنياي اسلام با اين زبان و به وسيله دانشمند شهير آذربايجان ميرزاحسن رشديه در تبريز در سال ۱۳۱۲ هـ . ق / ۱۸۹۴ م . در زمان ناصرالدين شاه و با كتاب «وطن ديلي» آغاز به كار كرده بود[18] جلوگيري شد.

....................................................................

كتاب درسي " وطن ديلي " تاليف ميرزا حسن رشديه

كه در سال 1312 هجري قمري در تبريز چاپ شده است .

 (به علت حجم زياد تصوير اين كتاب برداشته شده است )

.....................................................................

در دوره پهلوي اول ، ناسيوناليسم افراطي آنچنان شتابي بخود گرفت كه به دستور رضاخان اقدام به تغيير نامهاي تركي وبومي مكانهاي جغرافيايي در آذربايجان و ساير نقاط ايران كردند و نامهاي غير تركي ويا ترجمه فارسي اين نامها را جايگزين نام بومي وتركي كردند !

 اينك تعدادي از نامهاي تغيير يافته شهرها, روستـاهــا و مكـانهـاي جغرافيايي كه به وسيله فرهنگستان ايران در دوران رضاشاه تحت نام «واژه­هاي نو كه تا پايان سال ۱۳۱۹ در فرهنگستان ايران پذيرفته شده است.» ارائه ميگردد.[19]

در ابتداي اين دفتر كه در ۱۳۰ صفحه مي­باشد، آمده است:

«همه واژه­هائي كه از خرداد ۱۳۱۴ تا پايان اسفند ۱۳۱۹ در فرهنگستان ايران پذيرفته شده و به تصويب پيشگاه مبارك همايون شاهنشاهي رسيده است در اين دفتر گرد آمده است.دبيرخانه فرهنگستان برابري آنها را با صورت جلسه­ها و ابلاغيه­هاي دفتر مخصوص شاهنشاهي و بخشنامه­هاي دفتر نخست وزيري گواهي مي­دهد.»

«دبيرخانه فرهنگستان»

 

در اين دفتر نام ۲۹ نفر از اعضاء فرهنگستان در تركيب هشت كميسيون مختلف از آنجمله «كميسيون جغرافيايي و اصطلاحات فرهنگي» آمده است كه اعضاء كميسيون جغرافيايي و اصطلاحات فرهنگي را دكتر رضازاده شفق (رئيس), حسين گل گلاب (مخبر و منشي), عباس اقبال آشتياني, بهمنش, دكتر خان بابا بياني, دكتر مستوفي, دكتر هوشيار, دكتر يحيي مهدوي, دكتر علي جلالي, دكتر صديقي, قمشه­اي و پرويز خانلري بعهده داشته­اند. همچنين كارمندان وابسته اين فرهنگستان سيد محمدعلي جمالزاده, دكتر فخر ادهم (فخر الاطباء) و تعدادي از وابستگان كشورهاي خارجي بوده­اند.

 لازم به يادآوري است كه در اين دفتر ۱۳۰ صفحه­اي, تنها نامهاي جغرافيايي كه در بين سالهاي ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۹ تغيير يافته است آمده است, در حاليكه اسامي تعدادي از شهرها و مكانهاي جغرافيايي قبل و بعد از اين تاريخ نيز دستخوش تغيير بوده است, همانطوريكه نام «اروميه» قبل از اين تاريخ به «رضائيه» تغيير داده شده بوده و در اين واژه­نامه هم در تغيير نام رودخانه «آجي­چاي» به «تلخه­رود» چنين آمده است:

 «رودي است كه از شمال تبريز مي­گذرد و به درياچة رضائيه مي­ريزد» ، كه نشان مي­دهد نام «اروميه» قبل از اين تاريخ به «رضائيه» تبديل شده بوده است!

 تعدادي از نامهاي جغرافيايي تركي تغيير يافته به فارسي, با رسم­الخط و توضيحات خود اين دفتر در اينجا آورده مي­شود:

 

رديف

نام فارسي شده (جديد)

نام اصلي و تركي (قديم)

۱

ارسباران          

قراجه داغ- در شمال آذربايجان

۲

تلخه­رود  

آجي­چاي- رودي است كه از شمال تبريز مي­گذرد و بدرياچه رضائيه مي­ريزد

۳

تكاب              

تيكان تپه- در آذربايجان

۴

سفيدرود

قزل­اوزن

۵

سياه چمن                

  قره چمن- در آذربايجان

۶

سيمين رود  

  طاطائو چاي

۷

زرينه رود

جغتو چاي

۸

سيه چشمه      

قره عيني (در آذربايجان غربي نزديك ماكو)

۹

شاهين دژ                      

صاين قلعه- در جنوب درياچة رضائيه

۱۰

 مهاباد                   

ساوجبلاغ مكري [سويوق بولاق]

۱۱

مهرانرود            

ميدان چاي- در تبريز

۱۲

ميانه

ميانج - در آذربايجان

۱۳

هرزند                    

هلاكو  يكي از ايستگاههاي راه آهن آذربايجان

۱۴

ايشه

ايچي- يكي از بخشهاي سقزكردستان

۱۵

بناور                                    

امچه­لي- در شهرستان گرگان

۱۶

پادار                        

اياغچي- دربخش سقزكردستان

۱۷

تيكان

تيكانلو- يكي از بخشهاي سقزكردستان

۱۸

جاغر         

چاغرلو  يكي از بخشهاي سقزكردستان

۱۹

دشت مينو 

حاجي­لر- در گرگان

۲۰

ديزه

ديزج خليل- يكي از ايستگاههاي راه آهن آذربايجان

۲۱

زال       

قراگز- يكي از ايستگاههاي راه آهن آذربايجان

۲۲

زرينه بالا

آلطون عليا- در سقز كردستان

۲۳

زرينه پائين   

آلطون سفلي- در سقز كردستان

۲۴

سبزده 

قطانجق در سقز كردستان

۲۵

سرچشمه                    

باش بولاق- دربخش سقز كردستان

۲۶

سفيد تپه        

آق تپه- در كردستان

۲۷

سفيد گنبد

آق گنبد

۲۸

سلمان كند                  

سليمان كندي- در سقز كردستان

۲۹

سياهاب     

قره­سو- (ايستگاه شماره ۲ راه آهن شمال)

۳۰

سياه پايه            

قره غايه [قره قايا]

۳۱

سياه چر                     

قره چر

۳۲

سياه دشت                

قره­غان- يكي از بخشهاي سقز كردستان

۳۳

سياه گل                    

قره گل- در كردستان

۳۴

سياه گندم      

قره بوغدا- در كردستان

۳۵

سياه ناو                  

 قره ناو- در سقزكردستان

۳۶

بودان                     

قوتلو- در بخش سقزكردستان

۳۷

كلاچك      

قلعه جقه-در بخش سقزكردستان

۳۸

كوپلان ده       

قپلانتو- در بخش سقزكردستان

۳۹

كوچك       

قوجق- در كردستان

۴۰

كوشك                  

قاشق- در سقز كردستان

۴۱

گل­زار بالا    

قوزلو عليا- در سقز كردستان

۴۲

گل­زار پائين 

قوزلو- سفلي در سقزكردستان

۴۳

گلشن 

گلين- در سنندج كردستان

۴۴

گندمان                  

طاهر بوغدا- در سقز كردستان

۴۵

نزار          

آرخ- در گرگان

۴۶

نيستان                   

قاميشله- در سنندج كردستان

 

بدين ترتيب پروژه حاكميت مطلق و بي­چون و چراي زبان و فرهنگ فارسي در ايران, همراه با بي­توجهي اقتصادي به مناطق غيرفارس كه از زمان رضاخان آغاز شده بود در زمان پهلوي دوم هم ادامه پيدا كرد!

در دوران حاكميت ۵۳ سالة خاندان پهلوي چاپ و انتشار آثار نظم و نثر تركي به جز در  دوران يك سالة حاكميت فرقة دموكرات در آذربايجان به رهبري سيدجعفر پيشه­وري, كه تركي زبان رسمي آذربايجان شد ممنوع گرديد و كسانيكه حتي با زبان فارسي, از زبان و فرهنگ تركي سخن به ميان مي­آوردند به ميز محاكمه كشيده مي­شدند !

دكتر حسن جوادي محقق و نويسنده, حاكميت ۵۳ ساله خاندان پهلوي را براي زبان و فرهنگ تركي آذربايجان «دوران سياه» ناميده در مقاله­اي تحت عنوان «نشر كتاب و مطبوعات آذربايجاني در ايران» مي­نويسد:

«اين دوران [دوران ۵۳ ساله پهلوي] براي رشد و تكامل زبان تركي آذربايجاني دوران سياهي بود, در خلال ۵۳ سال سلطنت پهلوي به استثنا يك دوره پنج ساله (۱۹۴۱-۱۹۴۶) كه در آن يكسال حكومت فرقه دموكرات (1946- 1945)   نيز جزء اين دوره بود كتب و نشريات آذربايجاني اجازه چاپ نداشتند. در واقع براي نشريات آذربايجاني هيچ منع قانوني وجود نداشت؛ امّا مقامات, اجازه چاپ به زبان تركي آذربايجاني را نمي­دادند. به ياد دارم كه در سال ۱۹۵۵ يكي از اقوام من, مرحوم علي­اصغر مجتهدي مي­خواست كتاب «امثال و حكم آذربايجاني» را چاپ كند و تا تغيير نام آن كتاب به «امثال و حكم به لهجة محلي آذربايجان» به آن اجازة چاپ ندادند. آثار «معجز شبستري» و «صابر» بارها در تبريز چاپ شدند ولي بصورت مخفيانه به فروش مي­رسيدند. [در اين سالها] تمام ارتباطات بين دو آذربايجان قطع شده بود.»[20]

جان فوران در كتاب «مقاومت شكننده, تاريخ تحولات اجتماعي ايران از صفويه تا سالهاي پس از انقلاب اسلامي» مي­نويسد: «. . . سركوب [توسط رضاشاه] باعث شد كه بسياري از قبايل به آگاهي سياسي دست يابند و هويت خويش را در رابطه با مسير كوچ, فرهنگ, رسوم و سنّتها و زبان جستجو كنند. اقليت­هاي قومي به مفهومي يك ائتلاف واقعي در برابر روند«فارسي سازي» رژيم به وجود آوردند.»[21]

در ادامه همين كتاب آمده است: «طي دهه ۱۹۳۰ م / ۱۳۱۰ ش. پا به پاي رشد و توسعه تهران, اين خطه پرجمعيت تجاري و زراعي [(آذربايجان)] دستخوش ركود و وقفه شد. مردم محل خواهان رسمي شدن تركي آذري در مدرسه­ها, دستگاههاي دولتي و مطبوعات بودند, مي­خواستند درآمدهاي مالياتي در خود آذربايجان به مصرف برسد (در بودجه سال ۱۹۴۴-۱۹۴۵ م/ ۱۳۲۳-۱۳۲۴ ش. مبلغي كه براي تهران در نظر گرفته شد ۲۰ برابر مبلغ تعيين شده براي آذربايجان بود در حالي كه آذربايجان سه برابر تهران جمعيت داشت), مجامع شهري و ايالتي­اش را خود برگزيند و در قلمرو آموزش اجباري و اصلاحات ارضي گامهاي اساسي و ريشه­اي بر دارد. امّا انتخابات مجلس در ۱۹۴۳ م/ ۱۳۲۳ ش جرقه­اي بر انبار باروت زد و مجلس از تصويب اعتبارنامة جعفر پيشه­وري نمايندة تبريز خودداري كرد. . . در سپتامبر ۱۹۴۵ (شهريور- مهر ۱۳۲۴) پيشه­وري فرقة دموكرات آذربايجان را تشكيل داد. . . » در برنامة فرقة دموكرات بر آزادي و خودمختاري آذربايجان در چارچوب قلمرو ملّي ايران تأكيد شده بود, حمايت از دموكراسي, حكومت مشروطه, خودمختاري محلي, استفاده از زبان [تركي] آذري در مدرسه­ها و اداره­ها, حمايت از حقوق اقليت­ها و زنان, اتخاذ اقدام­هاي اقتصادي به منظور كاهش دادن بيكاري, اصلاحات ارضي و هزينه كردن درآمدهاي مالياتي در خود ايالت از موارد ديگر برنامه فرقه بود. اگر چه مورخان چند بر موضع جدايي خواهانه جنبش تأكيد كرده­اند امّا رئوس برنامه فرقة دموكرات, بيانيه­ها و اقدامهاي آن همگي مؤيد وفاداري فرقه به خودمختاري محلي فرهنگي در چارچوب سرزمين ايران مي­باشد. . .  آنچه را پيشه­وري و فرقة دموكرات در راستاي مسائل طبقاتي و اصلاحات اجتماعي قاطعانه مي­خواستند استفاده از زبان مادري و همبستگي قومي در برابر تعرض تهران بود. [در زمان حاكميت فرقة دموكرات در آذربايجان] براي نخستين بار در تاريخ ايران به زنان اجازه داده شد در رأي گيري شركت كنند . . . در زمينه اصلاحات اجتماعي و اقتصادي, حكومت فرقة دموكرات نسبت به نارضايتي­هاي طبقاتي حساسيت نشان مي­داد و تلاش گسترده­اي را در تقويت خاستگاه اجتماعي مردمگرايانه­اش به كار گرفت. در زمينه اقتصادي:

قانون جامع كار را تدوين كرد؛ با گشودن انبارها و سيلوهاي دولتي كوشيد قيمت­ها را تثبيت كند؛ به جاي اخذ ماليات غيرمستقيم از مواد غذايي و ضروريات زندگي, بر سود بازرگاني, بهره مالكانه, درآمد صاحبان مشاغل خاص و كالاهاي تجملي ماليات بست. خيابانهاي اصلي تبريز آسفالت شد, كلينيك­ها و كلاسهاي پيكار با بيسوادي گشايش يافت, دانشگاه, ايستگاه راديويي و چاپخانه داير گرديد. خيابانها به نام ستارخان, باقرخان و ساير قهرمانان انقلاب مشروطيت نامگذاري شدند و چهرة شهر تبريز با اين اقدامها دگرگون شد. ملي كردن بانكها, احداث نوانخانه­ها, خانه­هاي سالخوردگان, بيمارستانها, بناي تئاتر شهر, ايجاد بنگاههاي نشر براي چاپ كتاب به زبان [تركي] آذري, و گردآوري شعرها و فرهنگ عاميانه از جمله اقدامهاي اقتصادي, اجتماعي و فرهنگي حكومت خودمختار بود.

ريچارد كاتم مي­گويد: «كاري كه فرقه در يك سال در تبريز كرد بيش از كارهايي بود كه رضاشاه در طول بيست سال انجام داد.»[22]

در حالي كه در آذربايجان مجمع قانونگذاري فرقة دموكرات به رهبري سيدجعفر پيشه­وري خطاب به محمدرضاشاه, رئيس مجلس و نخست­وزير وقت چنين اعلام داشت كه:

«خلق آذربايجان به دلايل بي­شمار تاريخي و حوادث بسيار كه ذكر آن در اين جا امكان­پذير نيست صاحب ملّيت, زبان, آداب و رسوم و ساير مشخصات ويژه خود مي­باشد. اين خصوصيات به او حق مي­دهد كه با مراعات استقلال و تماميت ايران, بنا بر پيمان آتلانتيك, مانند تمام ملل ديگر دنيا در تعيين سرنوشت خود مختار باشد . . . كنگره ملّي آذربايجان . . . براي ادارة امور داخلي آذربايجان يك هيأت ملي ۳۹ نفري انتخاب مي­كند و به آن اختيار مي­دهد كه تدابير لازم را براي عملي كردن خواسته­هاي ملّي اتخاذ كند و با مقامات صلاحيت دار وارد مذاكره شوند و همزمان با آن انتخابات مجلس ملّي آذربايجان و همچنين مجلس شوراي ملّي را اجرا كنند.»[23] , در تهران افرادي چون محمودافشار, احمدكسروي, اقبال آشتياني, سيدضياء و ديگران, بدون توجه به حقوق فرهنگي مردم آذربايجان, با بكارگيري الفاظ ركيك, بي­ادبانه و توهين آميز نسبت به زبان و فرهنگ مردم ترك ايران, به دفاع از پان­فارسيسم در لفافه پان­ايرانيسم برخاستند !  عباس اقبال آشتياني در سلسله مقالاتي با عنوان «زبان تركي در آذربايجان» در روزنامه اطلاعات نوشت : «چه كسي آثار غني و جهانگير فردوسي, سعدي, مولوي و حافظ را با ورّاجي مهجور و ناهنجار غارتگران ترك عوض مي­كند؟»[24]

«محمود افشار نيز با تكرار اين مطلب كه آذربايجاني تنها گويشي از گويشهاي ايران زمين است و نمي­تواند به عنوان يك زبان اساس ملّيت به حساب آيد, نوشت: «اساس مليت ايران بايد استوار بر تاريخ, تركيب نژادي, و بالاتر از همه خصوصيات مردمانش باشد.»![25]

«سيدضياء نيز در روزنامه وابسته به خود «كوشش» تأكيد كرد كه فارسي بايد همچنان زبان درسي در كليه مدارس دولتي باشد, زيرا تركي صرفاً يادگار شومي است از مغولان وحشي كه به ايران هجوم آوردند و سراسر خاورميانه را عرصه غارت و تاخت و تاز خود قرار دادند.» [26]

«روزنامه اطلاعات نيز سرمقاله­اي با عنوان «آذربايجان كانون وطن پرستي ايران است» اعلام كرد كه تركي زبان بومي آذربايجان نيست, بلكه گويشي بيگانه است كه مهاجمان مغول و تاتار بر اين منطقه تحميل كرده­اند.»[27].

با توجه به نوشته­هاي اين باصطلاح روشنفكران, و با دقت به مقالات چاپ شده از طرف سيد جعفر پيشه­وري در روزنامة «آذربايجان» نشريه ناشر افكار وي در دورة حاكميت يك سالة فرقة دموكرات, كه در ارتباط با مسائل آذربايجان و ايران در آن دوره نوشته شده و در كتابي به نام «نطق­لر و مقاله­لر» (نطق­ها و مقاله­ها) گردآوري شده است؛[28] مي­توان به طرز تفكر رهبر فرقة دموكرات آذربايجان و موضع­گيري روشنفكران مخالف وي در تهران در آن دوره پي برد !

ناسيوناليستهاي افراطي تهران در عين حالي كه تركي را «يادگار شوم» غارتگران ترك و مغول مي­ناميدند, از فارسي دري كه آنهم يادگار باصطلاح همين غارتگران بود و بوسيلة همين مهاجمان از افغانستان و تاجكيستان آورده شده بود و حاكم بر جامعه ايران شده و زبان اصلي و بومي هموطنان فارس را كه در آن زمان «پهلوي» بود, از بين برده بود دفاع مي­كردند؟ !

همچنانكه عارف قزويني مي­گويد:

« ز عشق آذر آبادگانم آن آتش

                          نهان به سينه و در هر نفس شرر ريز است

چسان نسوزم و آتش به خشك و تر نزنم

                      كه در قلمرو زرتشت حرف چنگيز است»![29]

افراطيون ناسيوناليست افتخار بر فردوسي, سعدي, مولوي, حافظ و . . . مي­كردند در حالي كه همة اين شعرا در دورة حاكميت همين سلاطين پرورش يافته بودند و بوسيلة صله و انعام همين باصطلاح غارتگران به خلق آثار پرداخته بودند كه در اشعار همة اين شاعران از دينداري,  بزرگمردي, عدالت, بخشش, بنده نوازي, ادب­پروري, شجاعت, مردانگي, جهانداري, سياستمداري و ديگر خصوصيات نيك انساني اين حاكمان به دفعات ياد شده است !

ولي واقعيت اين است كه زبان تركي مردم آذربايجان بنا به شواهد تاريخي (كه بعداً آورده خواهد شد) از هزاران سال پيش و از زمان سومريان و ايلاميان در بين مردم بومي آذربايجان مرسوم بوده كه با پيوستن تركان سلجوقي به همزبانان بومي خود در آذربايجان و آناتولي, و تشكيل حكومتهاي مقتدر بعدي, زبان تركي غربي يا اوغوز, زبان عمومي مردم آذربايجان و آناتولي شد و با قدرت ذاتي خود به پويايي ادامه داد كه از هزارسال به اين سو آثار ارزشمند بسياري از اين زبان باقي مانده است كه در دنياي امروز نيز طبق بر آورد سازمان جهاني يونسكو سومين زبان زنده و با قاعده جهان به شمار مي­رود. [30]

شايد يكي از اشتباهات سلاطين ترك در طول هزارسال گذشته اين باشد كه اهميت كمتري به زبان خود بخصوص در رسميت دادن آن در مكاتبات رسمي و دولتي دادند. آنان گرچه به خاطر وابستگي مذهبي و غناي فرهنگي زبان عربي آنرا زبان دين, فلسفه, رياضيات, طب, و به ديگر معني زبان علم و دين براي خود انتخاب كردند, ولي زبان دري را كه تنها, زبان گفتاري عده­اي معدود از مردم مناطق تخارستان و بغلان افغانستان و تاجيكستان بود,[31] و در محدودة امپراتوري وسيع و از چين گرفته تا اروپايي آنان كمترين سخنگويان را داشت به عنوان زبان شعر و شاعري براي دربار خود برگزيدند !

گرچه امپراتوران ترك عثماني بعدها به اشتباه گذشتگان خود پي برده و زبان تركي خود را جايگزين زبان دري كردند و مكاتبات رسمي و غيررسمي خود را به تركي نوشتند كه نتيجة آن را امروز در ادبيات مترقي تركيه كه با ادبيات مترقي دنياي غرب برابري مي­كند مي­بينيم[32], ولي سلاطين ترك ايران, بخصوص از زمان شاه­عباس صفوي به بعد, بيشتر فارسي دري را تقويت مي­كردند. در زمان شاه­اسماعيل صفوي, زبان تركي علاوه بر زبان شفاهي, زبان رسمي و مكتوب حكومت هم بود و خود شاه اسماعيل با تخلص «ختايي» ديوان شعري به تركي دارد.

ولي از زماني كه خصومتي بين دو دولت مقتدر ترك و مسلمان صفوي و عثماني پديدار گشت, كه شايد اين هم دومين اشتباه تاريخي تركان باشد كه بجاي اتحاد و اتفاق و مبارزه بر عليه دشمن مشتركشان يعني اروپائيان در آن دوران, به دشمني هم پرداختند, فارسي دري به مثابه زبان باز دارنده, و به بيان امروزي به عنوان زبان آلترناتيو در مقابل زبان تركي دولت عثماني كه هم زبان پادشاهان صفوي بودند, ولي اختلاف سياسي و مذهبي با هم داشتند در مكاتبات دربارِ صفوي به كار گرفته شد و مورد حمايت بيشتر قرار گرفت!

با توجه به اينكه زبان مكتوب و رسمي پادشاهان صفوي از زمان شاه­عباس, بيشتر به طرف فارسي كشيده شد ولي آنان نوشتن نامه­هاي رسمي به زبان تركي به سلاطين كشورهاي ديگر و به حكام ولايات را هم فراموش نكرده بودند. لاكن آنطور كه از تاريخ بر مي­آيد زبان فارسي در اين دوران بيشتر تقويت مي­شد, با اينهمه حال زبان گفتگوي دربار صفوي در اصفهان هم, از پادشاهان, وزرا, وكلا, فرماندهان كشوري و لشگري گرفته تا پايين دست همه به تركي بود.

ولي آنچه از بي­توجهي امپراتوران صفوي و سلاطين ترك بعدي نسبت به زبان تركي حاصل شد, رواج كمتر اين زبان در نوشتار و مكاتبات رسمي و دولتي بود كه بعد از روي كار آمدن رضاخان تحصيل و تدريس آنهم قدغن شد و تحقير شخصيت تركان, بي­احترامي و توهين آشكار به زبان و فرهنگ مردم آذربايجان و تحريف تاريخ آنها به وسيله رضاخان آغاز گرديد كه هم اكنون نيز به وسيله حاملان تفكرات نژادپرستانة دوران پهلوي ادامه دارد و در حالي كه زبان تركي به يكي از زبانهاي مطرح جهان تبديل شده است, تركان ايران در تهران و شهرهاي فارس­نشين از سخن گفتن به تركي و ياد دادن آن به كودكان خويش و صحبت كردن با جگرگوشه­هايشان احساس حقارت مي­كنند و نزديك به ۹۰ % برنامه­هاي راديو- تلويزيون استانهاي ترك­نشين هم, به زبان فارسي است و تركان ايران با داشتن جمعيتي نزديك به نصف جمعيت ايران از تحصيل و تدريس به زبان تركي در حد ابتدايي هم محروم هستند !



[1] -  از سال ۱۳۰۹ طبق بخشنامه­اي, تدريس و تحصيل به زبان فارسي در كليه ايالات و ولايات ايران اجباري و تدريس و تحصيل ديگر زبانها غيرقانوني اعلام گرديد.

[2] - پنج وقفنامه, مجموعه انتشارات ادبي و تاريخي موقوفات افشار, شماره ۱۶ ص ۲۹.

[3] - كثرت قومي و هويت ملي ايرانيان, دكتر ضياء صدر, نشر انديشه نو, ص ۶۳-۶۴/  علي­اكبر سياسي, گزارش يك زندگي, صص ۷۶ و ۱۷۷.

[4] - روزنامه «ايران» شنبه ۳۱ خرداد- ۱۳۸۲ شماره ۲۴۹۷, ستون «عبور از پل فيروزه»

[5] - دوازده قرن سكوت, كتاب اول: برآمدن هخامنشيان , صص ۴۵-۴۶, ناصر پور پيرار؛  نشر كارنگ, تهران,  ۱۳۷۹.

[6] - «تاريخ تمدن», ويل دورانت, ترجمة مترجمين, چاپ ششم, جلد ۱ ص ۴۳۱. (نسخه cd شده).

[7] - تاريخ تمدن ويل دورانت جلد 1, ص ۴۳۳.

[8] - نشريه دانشجويي جامعه, سال اوّل شماره ۲ مهر ۱۳۸۲, ص ۳۳, از دكتر حسين فيض­الهي / تاريخ شكنجه, تاريخ كشتار و آزار در ايران, مهيار جليلي جلد ۱ ص ۲۶ سال ۱۳۵۹, نشر گسترده و كتاب پايا, تهران.

[9] - تاريخ تمدن ويل دورانت جلد 1, صص ۴۳۲-۴۳۳.

[10] - همان كتاب, همان جلد, صص ۴۳۳.

[11] - «كثرت قومي و هويت ملّي ايرانيان», دكتر ضياء صدر, ۱۳۷۷, انتشارات انديشه نو, ص ۱۱۱.

[12] - روزنامه «ايران» سه­شنبه ۸۲/۳/۶ شماره ۲۴۷۵.

[13] - تاريخ تمدن, ويل دورانت, ترجمه مترجمين, چاپ ششم, جلد ۱ ص ۴۳۶.

[14] - كثرت قومي و هويت ملّي ايرانيان, دكتر ضياء صدر, صص۶۲-۶۴,

[15] - اشاره به «سكبتكين» پدر سلطان محمود غزنوي است كه اميرزاده­اي بود از ايل «قارلوق»كه به دست طايفة ديگر ترك به نام «توخسي» در ۱۲ سالگي اسير شده و مدت ۴ سال در اسارت مي­ماند سپس به خاطر هوش و ذكاوت  فوق­العاده­اش در اختيار آلپتكين ترك از امراي ساماني قرار مي­گيرد و آلپتكين­ وي را داماد خود مي­كند كه حاصل اين ازدواج سلطان محمود غزنوي سر سلسله غزنويان مي­شود. (توركلرين تاريخ و فرهنگينه بير باخيش دكتر جواد هيئت, ص ۱۰۶)/ تاريخ غزنويان, كليفورد ادموند باسورت, ص ۱۶۹ .

[16] - كتاب جغرافياي عمومي, چاپ شده در دوره رضاخان, صص ۲۵۱-۲۵۲ زير عنوان:

«زبانهايي كه فعلاً در ايران معمول است» (در اين زمان جمعيت ايران بنا به نوشته همين كتاب۱۴/۷۶۱/۳۲۱ نفر بوده است).

[17] - كثرت قومي و هويت ملّي ايرانيان», دكتر ضياء صدر, ص ۹۵

[18] - نشريه "نويد آذربايجان"شنبه 24 اسفند 1381 شماره هاي286-284 مقاله دكتر صمد سرداري­نيا

[19] - فرهنگستان ايران, واژهاي نو كه تا پايان ۱۳۱۹ در فرهنگستان ايران پذيرفته شده است, چاپخانه تابان, تهران.

[20] - مجلة تريبون, شماره ۶- ص ۲۹۶.

[21] - مقاومت شكننده . . . , جان فوران, ترجمه احمد تديّن, ص ۳۵۰, سال ۱۳۷۸ هـ. ش . مؤسسه خدمات فرهنگي رسا.

[22] - مقاومت شكننده . . .  , صص ۴۰۸-۴۱۱.

[23] - «روشنفكران آذري و هويت ملي و قومي», علي مرشدي زاده, ۱۳۸۰, نشر مركز, ص ۲۱۷ / آذربايجان, شماره ۶۲ مورخ ۲/ آذر/ ۱۳۲۴ .

[24] - روشنفكران آذري . . ., علي مرشدي­زاده, ص ۲۱۹.

[25] - همان كتاب, ص ۲۱۸ / محمودافشار, «يك پاسخ» دنيا, ۶ آبان ۱۳۲۴.

[26] - روشنفكران آذري و هويت ملي, علي مرشدي­زاده,, ص ۲۱۹ / «آذربايجان ايران است, ايران آذربايجان», كوشش , ۴/ مهر/ ۱۳۲۴.

[27] همان كتاب, همان صفحه.

[28] - "نطق­لر و مقاله­لر" انتشارات فرزانه, تهران- 1359.

[29] - باستانگرايي در تاريخ معاصر ايران, رضا بيگدلو, ص ۱۷۴ تهران- نشر مركز ۱۳۸۰.

[30] -  نشريه هفتگي «اميد زنجان», ۲۰/ مرداد/ ۱۳۷۸ شماره ۲۸۵ به نقل از مجلة پيام يونسكو.

[31]- روزنامة «نويد آذربايجان» سه­شنبه ۲۶ اسفند- ۸۲ شماره ۳۳۷-۳۳۹, ص ۶, مقالة محقق آذربايجاني, مير هدايت حصاري.

[32] - نويسندگاني چون عزيز نسين, ياشار كمال و اورهان پاموك از كشور تركيه نويسندگان شناخته شده در دنيا بخصوص دنياي غرب هستند و بارها برنده برتر جايزه ادبي اين كشورها شده­اند.


  • [ ]

  • اهرریقره داغ - ار��بارانابزار آتا بابا سوزلری برای وبلاگ ها و سایت ها